بیقراریهای عشق آیینه از اسیر شهرستانی غزل 324
1. بیقراریهای عشق آیینه دار خوی دوست
همچو گل می خندد از سیمای عاشق روی دوست
...
1. بیقراریهای عشق آیینه دار خوی دوست
همچو گل می خندد از سیمای عاشق روی دوست
...
1. گر دل غبار گشته امید خیال هست
باران شکار ابر پراکنده حال هست
...
1. وحدت جهان گرفت و تماشا چنانکه هست
صدرنگ گل برآمد و بلبل همان که هست
...
1. هنوزم در دل از غم ریشه ای هست
از آن میخانه ها ته شیشه ای هست
...
1. اگر ستم کند امید احترامی هست
جواب اگر دهد اندیشه سلامی هست
...
1. با اشک تلخکام اسیران گلاب چیست
با گرد راه زنده دلان آفتاب چیست
...
1. صیقل رسوایی راز نهان پیداست کیست
مو به مویم تا به مغز استخوان پیداست کیست
...
1. دماغ وحشی ما صید بوی الفت کیست
دل گداخته پیمانه محبت کیست
...
1. فرزانگی در آتش غفلت سپند کیست
دیوانگی شکار و رهایی کمند کیست
...
1. آن دل که نام درد نداند سپند کیست
آن دیده ای که نم ندهد مستمند کیست
...
1. فیض بیداری مسیح بخت آلود کیست
صبحدم پروانه بزم شب مولود کیست
...
1. نمی داند محبت درهم از کیست
دل ما هم دلی دارد کم از کیست
...