88 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی

1 سخت حیران شده ام فرصت دیدن این است وقت ناخوانده به فریاد رسیدن این است

2 در عدم هم نتوان دید غبارم بی تو رفتم از خویش بیابان رمیدن این است

3 شور محشر ز نم قطره اشکم پیداست نمک از خوان خیال تو چشیدن این است

4 خطش از آینه گل کرد نفس دزدیدم خنده ای کرد که گلزار دمیدن این است

1 دریا نمی ز اشک نمک پرور من است دوزخ تفی ز گرمی خاکستر من است

2 دردسر خمار ندانسته ام ز چیست نومیدم و شکسته دلی ساغر من است

3 دیوانگی به مکتب خاموشیم نشاند سربسته راز بیخبری دفتر من است

4 هر ساعتم به رنگ دگر سوخته است عشق طرح بهار گرده خاکستر من است

1 درد دل گفتن همین تنها نه در نا گفتن است راز دانان را حکایت حرف بیجا گفتن است

2 دعوی فهمیدگی را حاجت اثبات نیست معنی پیچیده را لطف بیان ناگفتن است؟

3 گفتگوها طره مطلب پریشان کردن است حرف نافهمیده را معنی همین وا گفتن است

4 معنی توحید خاموشی است یا اقرار عجز حجت و برهان دو کج بحثند از ما گفتن است

1 نه همین دام و نه دانه بسیار است در هوا آشیانه بسیار است

2 لب خاموش و خلق بدنامند گفتگو پر بهانه بسیار است

3 راستیها به کیش پیر جنون یک کمان را دو خانه بسیار است

4 خون خود ریختن مروت نیست خلق را هم بهانه بسیار است

1 بسترم تیغ و زخم بالین است تلخی مرگ خواب شیرین است

2 می گشاید سواد ما از خط سرنوشت نگاه ما این است

3 کشته تیغ امتحان تو را بر لب زخم حرف تحسین است

4 مزه عمر تلخی کام است نشئه مهر در می کین است

1 گر شب وصل تو بی مهتاب باشد بهتر است دیده شور فلک در خواب باشد بهتر است

2 صبح نا محرم اگر در خواب باشد بهتر است موج می پروانه مهتاب باشد بهتر است

3 حیرت خاموشیم رسوای عالم می کند دل اگر در بزم او بیتاب باشد بهتر است

4 گریه ام بال کبوتر را به طوفان می دهد قاصد مکتوب چون سیلاب باشد بهتر است

1 جبهه تسلیم جان را سجده گاه دیگر است دیده آیینه دل را نگاه دیگر است

2 گو مشو بیدار از خواب قیامت رستخیز محشر ما گردش چشم سیاه دیگر است

3 با شهید خویش آن چشم تغافل کیش را هر سر مژگان زبان عذرخواه دیگر است

4 آخر از نومیدیم امید حاصل شد اسیر پادشاه بی نیازی را سپاه دیگر است

1 چون محبت جوش باطن زد فراغت مشکل است مست این معنی شدن از جام صورت مشکل است

2 کفر و ایمان کشتم و از خویشتن راضی نیستم الفت آسان است اما پاس الفت مشکل است

3 باطن از ظاهر نمی دانم ز جوش یکدلی فاش می گویم به یاران با من الفت مشکل است

4 سینه صافی اولین حرف کتاب دوستی است دوستان مزد خجالتها عبارت مشکل است

1 در بر دل تو و دل دلبر ماست به تمنای تو دل در بر ماست

2 خاک راهیم صبا می داند هر کجا پای نهی بر سر ماست

3 خصم در بستر گل خواب کند سایه خار جفا بستر ماست

4 بزم بی ساختگی رنگین تر صافی باطن ما ساغر ماست

1 چشم بدخو چون هجوم آورد طاقت خوشنماست چون غضب شمشیرکین بندد مروت خوشنماست

2 پیر خود بار اطاعت برده بر دوش غرور از جوانان خجالت پیشه طاعت خوشنماست

3 رستمی در گفتگو با خصم عاجز کیش نیست دست داری حرف عجز آمیز جرأت خوشنماست

4 چون شود بیدار کارش بیش می آید ز دست جوهر شمشیر را خواب فراغت خوشنماست

آثار اسیر شهرستانی

88 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی