88 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی

1 کشته ناز تو کی با کش ز طعن دشمن است زخم تیغت چون حمایل شد دعای جوشن است

2 خویش را هر چند عاقل می نمایم در لباس خون صد چاکم فزون در گردن پیراهن است؟

3 گر بود چشم تری گرد کدورت توتیاست خاک شورانگیز غربت سرمه چشم من است

4 گردن مینا به مستان نامه سربسته است خون مکن زاهد دل ما را که مضمون روشن است

1 حشر آرام لقب آتش خس پوش من است زهره زهر نما باده سر جوش من است؟

2 خندد از چهره خارم گل رخسار کسی همچو دل آینه ای در بغل هوش من است

3 تا مروت نکشد خجلت رسوایی خویش قفل زندان شکایت لب خاموش من است

4 گریه در پرده غیرت چقدر خنده نماست خون خود خوردن و گلرنگ شدن جوش من است

1 خرابه گرد فلک احتشام آه من است رسید سلسله صبح و شام آه من است

2 چه صیدها که به فتراک یار خواهم بست اثر حریص شکار است و دام آه من است

3 ز جستجوی سواری غبار خواهم شد کسی که می رسد اول به کام آه من است

4 طلسم هاست که ناز و نیاز می بندد حلال خنده یار و حرام آه من است

1 جمعیت جهان ز پریشانی من است تعمیر این خرابه ز ویرانی من است

2 هوش از سرم نظاره روی تو برده است آیینه داغ منصب حیرانی من است

3 منت دگر ز چاک گریبان نمی کشم بوی بهار خلعت عریانی من است

4 زخم فراق هم شده ناسور و زنده ام تیغ وفا خجل ز گرانجانی من است

1 سخت حیران شده ام فرصت دیدن این است وقت ناخوانده به فریاد رسیدن این است

2 در عدم هم نتوان دید غبارم بی تو رفتم از خویش بیابان رمیدن این است

3 شور محشر ز نم قطره اشکم پیداست نمک از خوان خیال تو چشیدن این است

4 خطش از آینه گل کرد نفس دزدیدم خنده ای کرد که گلزار دمیدن این است

1 آهم از بس که آتشین است با ناله من اثر قرین است

2 نه عقل به من گذاشت نه دین چشمت که بلای عقل و دین است

3 در مصحف عارضت به خوبی ابروی تو آیت مبین است

4 آن خال سیه نگر که چون مور در مزرع حسن خوشه چین است

1 هر چند بهشت دلنشین است از کوی تو یک گل زمین است

2 چون شکر شکست دل نگویم صد گنج به زیر این نگین است

3 عشق تو بهار یک چمن نیست شوقم به هزار جا رهین است

4 شرمنده منت که باشم چشم تو کرشمه آفرین است

1 بسترم تیغ و زخم بالین است تلخی مرگ خواب شیرین است

2 می گشاید سواد ما از خط سرنوشت نگاه ما این است

3 کشته تیغ امتحان تو را بر لب زخم حرف تحسین است

4 مزه عمر تلخی کام است نشئه مهر در می کین است

1 تماشاگاه دل چشم سیاه است که هر زخم نگاهش عیدگاه است

2 ز شرم بی زبانی بر تن من سر هر مو زیان عذر خواه است

3 چرا مستغنی از عالم نباشد غمت را چون دل من دستگاه است

4 ز راهم کی برد هر نقش پایی نگاهم سر به راه شاهراه است

1 با سمند تو مگر مه به گرو تاخته است که ز رفتار فرومانده و دل باخته است

2 بنویسید به صیاد ز خون دل من که گرفتاری مرغان قفس ساخته است

3 در گلستان به چه رو چهره تواند گشتن گل که در پیش تو صد جا سپر انداخته است

4 کی شود از غمت افسرده که این سینه گرم بهر مرغ دل از آتش قفسی ساخته است

آثار اسیر شهرستانی

88 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی