1 به حرف لب نگشودن رسایی سخن است خموشی آلت زور آزمایی سخن است
2 هوس زغنچه گوهر گلاب می گیرد چه شد مرا ز لب او گدایی سخن است
3 طراوت چمن سبزه نگاه غزال نسیم گلشن وحشی ادایی سخن است
4 شمیم وحشی گلزار تازه الحانی غبار رهگذر عطرسایی سخن است
1 امتحان خلق دل پامال سودا کردن است عشق عبرت کردن آزار تماشا کردن است
2 چشم خونگرمی ز هر افسرده خونی داشتن نبض آتش ز آستین موج پیدا کردن است
3 خواب راحت دیده ای نام تحمل می بری سخت جانی با دل نازک مدارا کردن است
4 ممسکان را دست در عالم فشاندن چون سراب پنجه مومین ز تاب شعله گیرا کردن است
1 بزم حیرت را چراغ از دیده ما روشن است آنچنان کز اشک مجنون چشم صحرا روشن است
2 ناخدا داند که طوفان است او را سرنوشت گر سوادش از خط یک موج دریا روشن است؟
3 بسکه ذوق دیدنت داریم بعد از سوختن دیده آیینه هم از صحبت ما روشن است
4 بازوی فرهاد را نازم که شد خاک و هنوز از شرار تیشه او چشم خارا روشن است
1 شمع راز من ز سیمای نگفتن روشن است اضطرابم از شکوه آرمیدن روشن است
2 ای نقاب عارضت دلکش تر از دیدارها شوخی حسن تو در چشم نهفتن روشن است
3 خار خشکم را خیال شبنمی سازد بهار همت دریا جوانمرد است بر من روشن است
4 آفتاب بی زوال بی نیازی ذره ای است ابر اگر گیرد فلک را چشم روزن روشن است
1 کی در صفا چو تیغ تواش سینه روشن است بی جوهری ز چهره آیینه روشن است
2 از فیض آب گوهر پیکان تیر او در بحر عشق چون صدفم سینه روشن است
3 غم نیست گر به روی تو گاهی کند نگاه چون آفتاب کوری آیینه روشن ا ست
4 زاهد خیال شیشه می کرد وکور شد آه که مرا که در شب آدینه روشن است؟
1 اخگرم آفت بیداری من خواب من است مژه بر هم زدنی بستر سنجاب من است
2 کم نگاهی است که مشتاق شرابم دارد این گناهی است که در گردن احباب من است
3 کو دماغی که کنم تربیت هوش کسی گفتگویی که به گوشی نرسد باب من است
4 بحر دیوانگی از قطره ام آموخته است شور سیلاب نظرکرده سیماب من است
1 ساغر باده شرمسار من است عیش زندانی بهار من است
2 تشنه بیقراریم چو سپند گره سوختن به کار من است
3 باده پیماست هر زمان با غیر نتوان گفت یار یار من است
4 تا در آن آستانه خاک شدم آسمان تشنه غبار من است
1 دریا نمی ز اشک نمک پرور من است دوزخ تفی ز گرمی خاکستر من است
2 دردسر خمار ندانسته ام ز چیست نومیدم و شکسته دلی ساغر من است
3 دیوانگی به مکتب خاموشیم نشاند سربسته راز بیخبری دفتر من است
4 هر ساعتم به رنگ دگر سوخته است عشق طرح بهار گرده خاکستر من است
1 آه بی تاثیر من تیر من است هر که از من می برد پیر من است
2 سر به سر خواب پریشان دلم خاطر آشفته تعبیر من است
3 گرد می خیزد ز دل جای نفس خوش خرابم وقت تعمیر من است
4 گشته ام دیوانه زلف کسی معنی پیچیده زنجیر من است
1 دل پروانه فروغ گهر راز من است اشک بلبل نمک گریه غماز من است
2 چهره باده پرستی شفق راز من است پر طاووسی می شوخی پرواز من است
3 عمری از خوی کسی کوره دل تافته ام شعله خاکستر آیینه پرواز من است
4 تپش دل به لبم فرصت یک ناله نداد گوشها پرده نشنیدن آواز من است