1 امتحان خلق دل پامال سودا کردن است عشق عبرت کردن آزار تماشا کردن است
2 چشم خونگرمی ز هر افسرده خونی داشتن نبض آتش ز آستین موج پیدا کردن است
3 خواب راحت دیده ای نام تحمل می بری سخت جانی با دل نازک مدارا کردن است
4 ممسکان را دست در عالم فشاندن چون سراب پنجه مومین ز تاب شعله گیرا کردن است
1 پرواز هوای تو که بال و پر شمع است گلدسته شوخی است که زیب سر شمع است
2 پرواز شرر شبنم و افروختگی گل امشب ز رخت سیر چمن در سر شمع است
3 امشب که تو ساقی شده ای شمع بخندد می شبنم گلزار دماغ پر شمع است؟
4 برخیز به یکباره که گل رنگ ببازد صبح است خرام تو که غارتگر شمع است؟
1 دلی دارم که مست جام ساقی است سرم سودا پرست نام ساقی است
2 گرفتاری به کامم چون نباشد حریفان موج ساغر دام ساقی است
3 دماغ از بیدماغی می رسانیم شراب تلخ ما دشنام ساقی است
4 جدا هر ذره ای را می پرستیم مگر خورشید درد جام ساقی است
1 گر به دست آید گل داغ از گلستان خوشتر است بر خورد گر زخم ناسور از نمکدان خوشتر است
2 در نظر حسن پری دارد تماشای نهان وادی حسرت ز طرف نرگسستان خوشتر است
3 میکند چون نقش پای دل گلی در آستین جاده شوق از خیابان گلستان خوشتر است
4 بستر ریگ روان همراه داری منعمی خواب اگر آید به دامان بیابان خوشتر است
1 مپرس غم ز برای چه آشنای دل است دل از برای غم است و غم از برای دل است
2 ز عشق پاک نظر دیده ای چه می دانی تغافل تو همه از کرشمه های دل است
3 ز آشنایی الفت کناره ای داری شنیده ا م گل تقصیر خونبهای دل است
4 به خواب شام سیه روز عید می بیند از اینکه چشم سیاه تو آشنای دل است
1 خط بر سرهر حرف چو تقویم کشندت زان به که خطی بر سر تسلیم کشندت
2 ای خاک نشین رتبه ات از دولت خواری است مگذار که در پله تعظیم کشندت
3 چون گرد از این جاده بکش دامن همت حیف است که اقلیم به اقلیم کشندت
4 بر صفحه رحمت رقم حرف امید است تیری که بر هر مو به تن از بیم کشندت
1 روز جزا خجالت سرشار نارساست جرمم زیاده از حد و اقرار نارساست
2 خالی زگفتگو نشود دل چو گشت پر مطلب بلند و رشته گفتار نارساست
3 تسبیح زد به دل نفس جستجو گره چندانکه دید کوشش زنار نارساست
4 نشنیدن و نگفتن و حیرت بهانه ای است اسرار بی نهایت و اظهار نارساست
1 نکنی صید یقینی به گمانی که تو راست همت ما نکشد سست کمانی که تو راست
2 نیستی دشمن و اندیشه دشمن داری گرگ را صید تو کرده است شبانی که تو راست
3 خاک و افلاک ز یک سلسله برخاستهاند پود خورشید بود تار کمانی که تو راست
4 خصمی خستهدلان شیشه به خارا زدن است تیر را نرم کند سخت نشانی که تو راست
1 گردش چشم او ایاغ دل است نگه شوخ او دماغ دل است
2 پر شبی روز کرده ام در باغ لاله پروانه چراغ دل است
3 راه عقل و جنون نمی دانم هر کجا می روم سراغ دل است
4 می نماید ز شیشه جای شراب تا به گردون به خون داغ دل است
1 به کشتنم نه همین حرف هجر یار پر است به ملک طاقت من یاد انتظار پر است
2 برای خاطر او پاسبان گل شده ام ز دل تپیدنم آیینه از غبار پر است
3 صدای ناله زنجیر ما نمی آید غنیمت است که دیوانه در بهار پر است
4 نوای بلبل باغ وفا شمیم گل است که یاد خنده گر آرد لبش به بار پر است