1 فراموشی فراموش دل ماست محبت حلقه در گوش دل ماست
2 چه دریاها که در یک قطره خون است زمین و آسمان جوش دل ماست
3 می الفت فراموشی ندارد دو عالم بیخودی هوش دل ماست
4 بساطی چیده ایم از سینه صافی ادب یک جام سرجوش دل ماست
1 چشم بدخو چون هجوم آورد طاقت خوشنماست چون غضب شمشیرکین بندد مروت خوشنماست
2 پیر خود بار اطاعت برده بر دوش غرور از جوانان خجالت پیشه طاعت خوشنماست
3 رستمی در گفتگو با خصم عاجز کیش نیست دست داری حرف عجز آمیز جرأت خوشنماست
4 چون شود بیدار کارش بیش می آید ز دست جوهر شمشیر را خواب فراغت خوشنماست
1 چمن چمن گل آشفتگی به دامن ماست نسیم اگر دم عیسی است برق خرمن ماست
2 چمن شناس نیم از خزان چرا پرسم شکست حادثه دور از قفس که مسکن ماست
3 چسان جواب دل بینوای خویش دهیم که خون ناحق صد آرزو به گردن ماست
4 نسیم شرطه دریا دلان شکست بس است بجز خطر همه گر ناخداست دشمن ماست
1 ز فیض گریه چمن یک بساط چیده ماست بهار نشئه می حاصل رسیده ماست
2 چراغ حسن بود روشن از فروغ حجاب گلی که خنده ندانسته نور دیده ماست
3 گلی زگلشن عیش گذشته می چینم بهار رفته نشان دل رمیده ماست
4 به رنگ و بوی گل از یاد خویشتن رفتم وداع اول شوق سفر ندیده ماست
1 دردی که رنگ چاره نداند دوای ماست شمعیم و زود کشتن ما خونبهای ماست
2 در عاشقی به اوج توکل رسیده ایم از فیض فقر بال هما بوریای ماست
3 درکشتی حباب کشیدیم رخت خویش خاطر شکسته ایم و خطر ناخدای ماست
4 در بزم بیخودان تو قانون دیگر است لب بسته ایم و ساز خموشی نوای ماست
1 به رنگ باده صراحی طلسم هستی ماست قدح مصاحب ایام تنگدستی ماست
2 همینقدر به سرکویش اعتبار بس است که چرخ داغ ز بخت بلند و پستی ماست
3 ز جام باده شراب نظاره می نوشیم خیال چشم تو سرمشق می پرستی ماست
4 به یاد نرگس ساقی کشیده ایم شراب پیاله تشنه توفیق پیشدستی ماست
1 فتادگی ثمر نخل سرفرازی ماست خزان یاس گل باغ بی نیازی ماست
2 به زیر تیغ تو بی اختیار می رقصیم ز سرگذشتگی ما کمینه بازی ماست
3 نظر به دیده پاک است ابر رحمت را چو قطره دامن تر جامه نمازی ماست
4 نگاه گرم تو در عالم آرزو نگذاشت تغافل است که در فکر کارسازی ماست
1 به عالم حکم اشک ما روان است زمین آیینه دار آسمان است
2 سرایتهاست با این چهره زرد گل سیراب اشکم زعفران است
3 چها گل می کند در عشقبازی بهارش دست پرورد خزان است
4 چرا رنگین نسازد انجمن را کدوی باده پیر دلجوان است
1 درد دل گفتن همین تنها نه در نا گفتن است راز دانان را حکایت حرف بیجا گفتن است
2 دعوی فهمیدگی را حاجت اثبات نیست معنی پیچیده را لطف بیان ناگفتن است؟
3 گفتگوها طره مطلب پریشان کردن است حرف نافهمیده را معنی همین وا گفتن است
4 معنی توحید خاموشی است یا اقرار عجز حجت و برهان دو کج بحثند از ما گفتن است
1 مژه ها با نگاه در سخن است مو به مویم به آه در سخن است
2 کعبه سرگذشتگان نزدیک نارسایی به راه در سخن است
3 رتبه عشق از آن بلندتر است طفل اشکم به آه در سخن است
4 صبر هم اضطراب پرواز است گریه با کوه و کاه در سخن است