1 نظر به جوهر اصلی نه زشت مکتسبی است که عیب زاده تصحیف باده عنبی است
2 فزود کام دل ما ز نا امیدی ما فروغ گوهر عاشق زلال تشنه لبی است
3 شکست خاطر ما خانه زاد خاطر ماست گواه نسبت خارا و شیشه حلبی است
4 ز جوش آینه باده صاف می گردد کمال رتبه عاشق ز اوج بی ادبی است
1 نه همین از دوری احباب داغم کرده است آسمان زهر هلاهل در ایاغم کرده است
2 مرده شمع مجلس افروزی که از هجران او جای روغن خون دل غم در چراغم کرده است
3 بسکه الفت داشت با من حسرت دیدار او در دل خود هر نفس گرد سراغم کرده است
4 نو بهاری رفته است از گلشن عالم برون گریه یاران در و دیوار باغم کرده است
1 از هر آتشکده ای سینه فگاری پیداست خاطر نازکی از هر سر خاری پیداست
2 هر دلی بتکده نقش و نگاری دارد من و آن نقش که از چهره یاری پیداست
3 صیدگاه دلم آیا ورق جلوه کیست که ز هر نقش قدم زخم شکاری پیداست
4 چه توان کرد که در عالم بی بال و پری جوهر ذره ز هر مشت غباری پیداست
1 بعد عمری سویم از روی مروت دیده است نرگس بیدارش امشب خواب الفت دیده است
2 مغزم از شوریدگی چون ذره می رقصد به سر آفتاب محشر داغ محبت دیده است
3 دل اگر در سینه جنبد رنگم از رو می رود خصم بیدل از من عاجز چه جرأت دیده است
4 جلوه مرد آزما بسیار و بینش ساده دل حرفها آیینه ام از خواب غفلت دیده است
1 قفل غم بهر گشاد دل کلید دیگر است نا امیدان را به نومیدی امید دیگر است
2 عالم می وسعتی دارد که در هر گوشه ای جام نوروز دگر پیمانه عید دیگر است
3 گرمی هنگامه دل از زیان و گوش نیست راز داران تو را گفت و شنید دیگر است
4 دید اگر داری چراغ از دور روشن می کنی تیره بختی مشرق روز سفید دیگر است
1 از اشک و آه من گل و سنبل شکفته است از ناله ام ترانه بلبل شکفته است
2 سیر خزان تنگدلی کرده ایم ما آن کس بهار کرده که گل گل شکفته است
3 هرکم نگاهیش ز دلم برده حیرتی این غنچه در بهار تغافل شکفته است
4 نشتر خلد به دیده خصم از غبار ما گلها ز فیض خار تحمل شکفته است
1 بسکه سودای تماشای تو پنهان در سر است هر سر موی مرا پرواز مژگان در سر است
2 از دل آرام سیماب جنون پرداز من چشمه آیینه را آشوب توفان در سر است
3 جذبه بی اختیارم تا کجا خواهد کشید پای در زنجیر و سودای بیابان در سر است
4 در به روی شام من صبح از شفق وا می کند مشت خاکم را هوای ابر نیسان در سر است
1 دلی ز دور به صد رنگ مینمایندت چو آب گشت دلت سنگ مینمایندت
2 تو مست باده نیرنگ و مطربان پرکار چه نغمهها ز یک آهنگ مینمایندت
3 توکل تو بلند است و آرزو فربه قبای فقر از آن تنگ مینمایندت
4 دلت چو سخت ستم شد به اشک مظلومان حباب را گره سنگ مینمایندت؟
1 هر عارض افروخته مشاطه نازی است هر جنبش مژگان چمن آرای نیازی است
2 گلزار نسب نامه یاران عزیز است هر فاخته محمودی و هر سرو ایازی است
3 یک یک ورق صفحه ایجاد گشودیم هر صفحه بیکارتر آیینه رازی است
4 از آتش و آبم نفریبد گل و شبنم خضر ره من جلوه نظاره گدازی است
1 یاد زلف تو مرا مصرع حالی شده است دلم از دست تمنای تو خالی شده است
2 دل عبث مشکن اگر دیده عبرت داری جام جم بین که چه در خاک سفالی شده است
3 تا به خود می نگرد مصلحت اندیش غیور تربتش محوتر از نقش نهالی شده است
4 بی نیازی چه که از خویش گذشتن هنر است نیستی تاج سر همت عالی شده است