1 داغ تو ز بسکه سینه تاب است اشکم ز گل رخت گلاب است
2 دیدیم ز دور گرد مجنون آسایش مرگ اضطراب است
3 خندی به دل شکسته ما این نقش نگین آفتاب است
4 قحط است نیاز و شور ناز است پیکان بتان دل کباب است
1 گل دیوانگی از سایه خارم پیداست جوش آشفتگی از رقص غبارم پیداست
2 همچو آن شعله که شوخی کند از پرده دود ... ارم پیداست
3 تنم از آتش دل یک نفس سوخته است بوده با خوی تو عمری سر و کارم پیداست
4 نشد از خواب عدم شمع محبت خاموش دل بیدرد ز پرواز شرارم پیداست
1 بی سبزه نوبهار ندانم چکاره است معشوق ریش دار بهشت نظاره است!
2 روشن سواد دیده کند فهم مصرعم عالم تمام یک جگر پاره پاره است
3 چشم دلم همیشه به سوی تو می جهد گر خواب رفته سبحه صد استخاره است
4 نومیدی تمام امید تمام ما بیچارگی کلید درگنج چاره است
1 گل صد برگ ز درهم شده کارم پیداست چه بهاری ز جگر سوخته خارم پیداست
2 گریه با آتش یاقوت محبت چه کند گر ز سر آب گذشته است شرارم پیداست
3 می توان کرد تماشای نفس سوختگی دل دویدن ز سراسیمه غبارم پیداست
4 عندلیب گل اوضاع پریشان خودم رنگ رخسار تو از چهره کارم پیداست
1 بهار شوخی او جشن تازه فلک است شراب خوش مزه است و کباب (خوش نمک) است
2 ز یمن همت احباب مطلبی داریم که گر به هیچ نسنجد (دو) صد هزار یک است
3 به حال ما نزند خنده گر کسی داند که در قلمرو دیوانه صبرکمترک است
4 حریف منت احباب نیستم ساقی شکست توبه من با تو آشنا ترک است
1 آه بی تاثیر من تیر من است هر که از من می برد پیر من است
2 سر به سر خواب پریشان دلم خاطر آشفته تعبیر من است
3 گرد می خیزد ز دل جای نفس خوش خرابم وقت تعمیر من است
4 گشته ام دیوانه زلف کسی معنی پیچیده زنجیر من است
1 از بزم رفتنی که گلستان الفت است دشنام دادنی که غزلخوان الفت است
2 کم حرف بودنش نمک خوان الفت است داغ کناره اش گل دامان الفت است
3 چاک دلم نشان گریبان الفت است گردم به باد رفته دامان الفت است
4 تا لب گشوده ای سخنت سبزگشته است حرف تو طوطی شکرستان الفت است
1 ساغر باده شرمسار من است عیش زندانی بهار من است
2 تشنه بیقراریم چو سپند گره سوختن به کار من است
3 باده پیماست هر زمان با غیر نتوان گفت یار یار من است
4 تا در آن آستانه خاک شدم آسمان تشنه غبار من است
1 دلم را صبح عید جانسپاری است که خورشید مرا وقت سواری است
2 ز بیم فتنه چشم سیاهی نگه در پرده چشمم حصاری است
3 ز چشم شیر دارد حلقه دام نگاهش گرچه آهوی شکاری است
4 دل دیوانه ما سخت جانی است که از فرهاد و مجنون یادگاری است
1 تا غم نبوده خاطر خرم نبوده است زخم آنقدر نبوده که مرهم نبوده است
2 از باغبان چه دیده گل آرزوی ما درگلشنی شکفته که شبنم نبوده است
3 بی توشه از قلمرو احسان گذشته ایم این سایه هرگز از سر ما کم نبوده است
4 با دانه بهشت چه سازد ندیده دام جایی بهشت بوده که آدم نبوده است