پیش سامان سرشکم مایه از اسیر شهرستانی غزل 228
1. پیش سامان سرشکم مایه دریا کم است
بهر طغیان جنونم وسعت صحرا کم است
...
1. پیش سامان سرشکم مایه دریا کم است
بهر طغیان جنونم وسعت صحرا کم است
...
1. حرف بی صرفه و بیتابی اظهار کم است
بوی این باده پر و ساغر سرشار کم است
...
1. فراموشی فراموش دل ماست
محبت حلقه در گوش دل ماست
...
1. چشم بدخو چون هجوم آورد طاقت خوشنماست
چون غضب شمشیرکین بندد مروت خوشنماست
...
1. چمن چمن گل آشفتگی به دامن ماست
نسیم اگر دم عیسی است برق خرمن ماست
...
1. ز فیض گریه چمن یک بساط چیده ماست
بهار نشئه می حاصل رسیده ماست
...
1. دردی که رنگ چاره نداند دوای ماست
شمعیم و زود کشتن ما خونبهای ماست
...
1. به رنگ باده صراحی طلسم هستی ماست
قدح مصاحب ایام تنگدستی ماست
...
1. فتادگی ثمر نخل سرفرازی ماست
خزان یاس گل باغ بی نیازی ماست
...
1. به عالم حکم اشک ما روان است
زمین آیینه دار آسمان است
...
1. درد دل گفتن همین تنها نه در نا گفتن است
راز دانان را حکایت حرف بیجا گفتن است
...
1. مژه ها با نگاه در سخن است
مو به مویم به آه در سخن است
...