1 حرف بی صرفه و بیتابی اظهار کم است بوی این باده پر و ساغر سرشار کم است
2 خاطر چاره گران زحمت درمان می شد من و آن درد که در عهد تو بسیار کم است
3 ای دل از دست تو آخر به جلا خواهم زد چه بگویم که در اقلیم سخن عار کم است
4 من هم از شوخی پرواز گلی می چیدم چه کنم خنده بیدردی گلزار کم است
1 صبح مشاطه هوای گل است عید رنگینی قبای گل است
2 توبه رنگ شکسته ای دارد شیشه ام در طلسم پای گل است
3 جلوه نوبهار خاطر ما خنده ها باغ دلگشای گل است
4 دختر رز به باغ می آید چقدر خنده خونبهای گل است
1 ز تاب اینکه به رویت نقاب نزدیک است به دل چو زلف تو صد پیچ و تاب نزدیک است
2 سپند نسبت دوری به اشک من دارد همین بس است که با اضطراب نزدیک است
3 ز چشم عشق نیفتی برای یک مژه خواب بهوش باش که مردن به خواب نزدیک است
4 شراب صاف حقیقت پس از مجاز دهند طلوع صبح چو شد آفتاب نزدیک است
1 می تواند جوش زد تا آسمان آخر دل است می تواند داشت تیری در کمان آخر دل است
2 می تواند آسمان را چون پر پروانه سوخت می تواند زد زمین را بر زمان آخر دل است
3 بسته بر بازو جگر پرداز تعویذی چو عشق همچو نامردان نمی ترسد ز جان آخر دل است
4 رستمی کرد است عمری با سپاه درد و داغ می زند خود را به قلبی ناگهان آخر دل است
1 ساقی نشناسیم دل از دست کدام است در دور تو هشیار که و مست کدام است
2 جان بر لبم آماده تدبیر شکار است صیدی که ز دامت به فسون جست کدام است
3 شد بستر آسودگیم زخم تغافل مرهمکده لطفی اگر هست کدام است
4 سرکش تر و بیباک تر از شوخی طفلی آن شیشه که در دست تو بشکست کدام است
1 خلوت جان را تجلی از چراغ سینه است پنبه داغ دل خون گشته داغ سینه است
2 در بهارش هر قدر حیرت تماشا می کند گلشن سیر بنا گوشت دماغ سینه است
3 صبح و شامم از گل داغ محبت گلشن است روز خورشید دل است و شب چراغ سینه است
4 هر سرمویش به هم بد مستی خون می کنند عاشق دیوانه را رحمت سراغ سینه است
1 خرابه گرد فلک احتشام آه من است رسید سلسله صبح و شام آه من است
2 چه صیدها که به فتراک یار خواهم بست اثر حریص شکار است و دام آه من است
3 ز جستجوی سواری غبار خواهم شد کسی که می رسد اول به کام آه من است
4 طلسم هاست که ناز و نیاز می بندد حلال خنده یار و حرام آه من است
1 شمشیر عشق را نمک شرم جوهر است تا گریه پردگی نشود خنده جوهر است؟
2 این صوت وجد صوفی حق ناشناس ما تکرارهای لال و سرافشاندن کر است
3 روشندلی ز پرتو آزادگان طلب آیینه زنده کرده نام سکندر است
4 شهرت به گرد آبله پا نمی رسد عنقای عشق را دل دیوانه بهتر است
1 چمن چمن گل آشفتگی به دامن ماست نسیم اگر دم عیسی است برق خرمن ماست
2 چمن شناس نیم از خزان چرا پرسم شکست حادثه دور از قفس که مسکن ماست
3 چسان جواب دل بینوای خویش دهیم که خون ناحق صد آرزو به گردن ماست
4 نسیم شرطه دریا دلان شکست بس است بجز خطر همه گر ناخداست دشمن ماست
1 گرد کلفت در جنون درد ایاغم گشته است طره آشفتگی موی دماغم گشته است
2 شب که از یاد رخت در آتش دل بوده ام صبح چون پروانه بر گرد چراغم گشته است
3 عشق جایی جز دل تنگم نمی گیرد قرار شعله شیدا بلبل گلهای باغم گشته است
4 در بهار عشق آتش خاکروب گلشن است شعله فرش سایه دیوار باغم گشته است