88 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی

1 آن چهره که خورشید غلام است کدام است آن صبح که مشاطه شام است کدام است

2 دریوزه یک مسئله مشکلم این است طفلی که در ارشاد تمام است کدام است

3 ای باده کشان مطلب دیوانه سؤالی است آن می که حلال است و حرام است کدام است

4 سروی که بود سایه او تاج سرما تا چند بپرسید کدام است کدام است

1 ساقی نشناسیم دل از دست کدام است در دور تو هشیار که و مست کدام است

2 جان بر لبم آماده تدبیر شکار است صیدی که ز دامت به فسون جست کدام است

3 شد بستر آسودگیم زخم تغافل مرهمکده لطفی اگر هست کدام است

4 سرکش تر و بیباک تر از شوخی طفلی آن شیشه که در دست تو بشکست کدام است

1 تسلیم اسیر سلسله انقیاد ماست هر چیز بر مراد نباشد مراد ماست

2 ما خانه زاد مطلب دیرینه خودیم مطلب چو دیر پیر شود خانه زاد ماست؟

3 ما را به خواب کردن ساعت چه احتیاج بیش از ستاره گردش گردون به یاد ماست

4 پروانه برون شبستان کثرتیم وحدت چراغ انجمن اعتقاد ماست

1 در بر دل تو و دل دلبر ماست به تمنای تو دل در بر ماست

2 خاک راهیم صبا می داند هر کجا پای نهی بر سر ماست

3 خصم در بستر گل خواب کند سایه خار جفا بستر ماست

4 بزم بی ساختگی رنگین تر صافی باطن ما ساغر ماست

1 گر شود همسایه زلفت صبا نامحرم است ور شود همخوابه چشمت حیا نامحرم است

2 شد چراغم روشن از خاکستر بخت سیاه بعد از این آیینه دل را صفا نامحرم است

3 تا دعای دوست شد ورد دل خلوت نشین گر اثر باشد زبان وقت دعا نامحرم است

4 آشنای عشق را با روشنایی کار نیست کلبه تاریک عاشق را ضیا نامحرم است

1 دایم ز تمنای تو دل در نظر ماست ابری که نم از شعله کشد چشم تر ماست

2 بی خاطر آشفته نرفتیم به جایی چون گل دل صد پاره ما بال و پر ماست

3 تا گرد ره گرم روان برق نژاد است اول قدم از خویش گذشتن سفر ماست

4 در قدر فزودیم به قدر هنر خویش قدر هنر خویش شکستن هنر ماست

1 هر دل که زعشق یارگرم است تا حشر از آن شرار گرم است

2 در راه فریب وعده او هنگامه انتظار گرم است

3 از سینه گرم عشقبازان پشت غم روزگار گرم است

4 دلسوخته جفای او را تا خاک شود غبار گرم است

1 فغانم از دل دیوانه گرم است غبار تربت پروانه گرم است

2 به چشم کم غبارم را چه بینی دل صحرا به این دیوانه گرم است

3 چرا لب تشنه ساغر نباشم هوای گلشن میخانه گرم است

4 به داغ تازه ماند سایه گل سرش از گردش پیمانه گرم است

1 پیش سامان سرشکم مایه دریا کم است بهر طغیان جنونم وسعت صحرا کم است

2 هر چه بینی پرتوی از حسن عالمگیر اوست جلوه بسیار است اما دیده بینا کم است

3 گر شراب کم دهد ساقی گناه ظرف توست ورنه در میخانه توفیق که از مینا کم است

4 خانه بر دوشی نمی داند چو عاشق گردباد هرزه گردی همچو او در دامن صحرا کم است

1 حرف بی صرفه و بیتابی اظهار کم است بوی این باده پر و ساغر سرشار کم است

2 خاطر چاره گران زحمت درمان می شد من و آن درد که در عهد تو بسیار کم است

3 ای دل از دست تو آخر به جلا خواهم زد چه بگویم که در اقلیم سخن عار کم است

4 من هم از شوخی پرواز گلی می چیدم چه کنم خنده بیدردی گلزار کم است

آثار اسیر شهرستانی

88 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی