1 بسکه از رشک سرشکم خاطر دریا پر است از دل آب گهر تا غنچه دلها پر است
2 دختر رزخونی عیش و ملالم گشته است کی دلم خالی شود در بزم تا مینا پر است
3 جلوه بسیار است خضر رهبری در کار نیست دیده (گر) داری همه عالم ز نقش پا پر است
4 گر چه بر قلب کمانداران ابرو می زنم در خور صبری که دارم نیم استغنا پر است
1 سینه صافیهای من روشنگر است کعبه هم آیینه اسکندر است
2 سنبل خط جانشین زلف شد باغ حسنش را صفای دیگر است
3 نایب ابروست مژگان دراز سبزه باغ کسی آهنگر است
4 گریه ما را داده عمر جاودان چشمه حیوان ما چشم تر است
1 به حرف لب نگشودن رسایی سخن است خموشی آلت زور آزمایی سخن است
2 هوس زغنچه گوهر گلاب می گیرد چه شد مرا ز لب او گدایی سخن است
3 طراوت چمن سبزه نگاه غزال نسیم گلشن وحشی ادایی سخن است
4 شمیم وحشی گلزار تازه الحانی غبار رهگذر عطرسایی سخن است
1 کدام شوق به راه دویدن افتاده است که بی خبر دل ما از تپیدن افتاده است
2 ز بیزبانی من وحشت نگاه کسی چو دام دیده به فکر رمیدن افتاده است
3 چه دیده ها که ز شرم رخ تو آب شده است چو قطره ای که ز چشم چکیدن افتاده است
4 غبار ما ز صبا هم بلد نمی گیرد به وادی سفر نارسیدن افتاده است
1 از عکس تنت جیب قبا آینه زار است پیراهن از اندام تو لبریز بهار است
2 دایم دم صبح است در اقلیم محبت آیینه دلان را به شب و روز چه کار است
3 کرد از ستم آباد شب هجر خلاصم صیاد خیال نگهت صبح شکار است
4 از کشتن منصور غرض دفع خمار است این ساغر می چاره خمیازه دار است
1 از نگاهش خلد ایما پر گل است از رخش باغ تماشا پر گل است
2 خواب آسایش به چشم ما کند خار دارد نقش دنیا پرگل است
3 با خیال او سفرها کرده ایم عالم از نقش پی ما پر گل است
4 دامن قاتل نگیرد خون ما کی شود پژمرده هر جا پرگل است
1 شمع راز من ز سیمای نگفتن روشن است اضطرابم از شکوه آرمیدن روشن است
2 ای نقاب عارضت دلکش تر از دیدارها شوخی حسن تو در چشم نهفتن روشن است
3 خار خشکم را خیال شبنمی سازد بهار همت دریا جوانمرد است بر من روشن است
4 آفتاب بی زوال بی نیازی ذره ای است ابر اگر گیرد فلک را چشم روزن روشن است
1 فتادگی ثمر نخل سرفرازی ماست خزان یاس گل باغ بی نیازی ماست
2 به زیر تیغ تو بی اختیار می رقصیم ز سرگذشتگی ما کمینه بازی ماست
3 نظر به دیده پاک است ابر رحمت را چو قطره دامن تر جامه نمازی ماست
4 نگاه گرم تو در عالم آرزو نگذاشت تغافل است که در فکر کارسازی ماست
1 بازم از مژگان شوخی خارخار عاشقی است دل درون سینه ام از انتظار عاشقی است
2 سبزه خط گر دمید از گلشن حسنت چه غم بیقراران رخت را نوبهار عاشقی است
3 خوشدلی ارزانی یاران فارغبال باد من دل خرم نمی خواهم که عار عاشقی است
4 زان وفا دشمن جفا چندانکه بینی صبرکن اینچنین می باشد ای دل کار و بار عاشقی است
1 گریه ابر از سمن رنگین تر است جلوه برق از چمن رنگین تر است
2 سایه عشق از سر ما کم مباد آه سرد از سوختن رنگین تر است
3 گفتگوی کیست بزم آرای شوق انجمن از انجمن رنگین تر است
4 انتظار جلوه او می کشم خاکم از خون چمن رنگین تر است