خانهٔ دل عمارتی از شاه نعمتالله ولی مفردات 97
1. خانهٔ دل عمارتی می کن
رب خود را زیارتی میکن
1. خانهٔ دل عمارتی می کن
رب خود را زیارتی میکن
1. خدمت محمود می جستی ایاز
عاقبت محمود شد ما را گرفت
1. خری بر اسب و عیسی شد پیاده
خر و خر کره شیخ و شیخ زاده
1. خواجه بی عقل است و سرگردان شده
پیچ دستارش گواهی می دهد
1. خواجهای دیدم که می آید ز کیچ
گرچه کیچی بود با ما بود کیچ
1. خوش آب حیاتی است روان از نفس ما
از همدم ما جو نفس همدم ما را
1. خوش خیالی به خواب می بینم
گل وصلش به ذوق میی چینم
1. خوش لب ماست یک زمان بنشین
وز لب من گل دو سر بر چین
1. در آتش محبت خود را بسوز خوش خوش
چون سوختی در آتش ، آتش بسوزد آتش
1. در آینه تمثال جمال رخ اوست
دوری نبود که آینه دارد دوست
1. در آینهٔ تمام اشیا
بنموده جمال جمله اسما
1. در جهانی که عقل و ایمان است
مردن جسم و زادن جان است