1 خواجهای دیدم که می آید ز کیچ گرچه کیچی بود با ما بود کیچ
1 خوش آب حیاتی است روان از نفس ما از همدم ما جو نفس همدم ما را
1 خوش خیالی به خواب می بینم گل وصلش به ذوق میی چینم
1 خوش لب ماست یک زمان بنشین وز لب من گل دو سر بر چین
1 در آتش محبت خود را بسوز خوش خوش چون سوختی در آتش ، آتش بسوزد آتش
1 در آینه تمثال جمال رخ اوست دوری نبود که آینه دارد دوست
1 در آینهٔ تمام اشیا بنموده جمال جمله اسما
1 در جهانی که عقل و ایمان است مردن جسم و زادن جان است
1 در چنین خانه گر بیاری یار طلب و طالبی و هم مطلوب
1 در حضرت او وحدت و کثرت دریاب در موج و حباب می نگر یعنی آب