1 در گلستان این چنین خوش رستهای وانگهی در بزم او گلدستهای
1 در محبت ودود باید بود حضرت مصطفا چنین فرمود
1 در مظاهر آنچنان پیدا نمود در همه آئینهای ما را نمود
1 در هر چه نظر کنم توئی در نظرم وین طرفه که از تو من تو را می نگرم
1 در هوای مجلسش چندان بگریم همچو شمع کآب چشمم نرم گرداند دل چون آهنش
1 در وحدت اگر کثرت ما محو شود دریا ماند نه موج ماند نه حباب
1 در وصف و کمال قدر او گفت لولاک لما خلقت الا فلاک
1 دل حاضر دار با خدایت تا فیض بیابی از عنایت
1 دل مغرب نور ماه شاهی است دل مشرق مهر صبحگاهی است
1 دل نرم و کف بخشنده آن گاه دگر گفتار خوب و روی خرم