سخن عارفان از شاه نعمتالله ولی مفردات 145
1. سخن عارفان به جان بشنو
از همه بشنو و چنان بشنو
1. سخن عارفان به جان بشنو
از همه بشنو و چنان بشنو
1. سرّ دور قمر ز ما بشنو
آفتابی است در قمر پنهان
1. سر آبی نه سرابی طلب از خویش سر آبی
که بیابی ز سرابت سر آیی و سرابی
1. سر کل چون کله نهد بر سر
آن کله هم بلای دستار است
1. سروی است قد ما که کشیده است به بالا
خوش آب حیاتی است روان در قدم ما
1. سعادت همچو ماهی خوش بر آمد
درخت دولت ما در بر آمد
1. سلب و ایجاب در نمی گنجد
شیخ و محراب در نمی گنجد
1. سلطنت بر مزید باد مدام
به محمد و اله و سلام
1. سه شنبه قصد می کن با حجامت
به ریش از مرهمت مرهم همی نه
1. سیّد است او تو بندهٔ او باش
تا که باشی تو عاشق او باش
1. سیّد که بود نعمتاللّه به نامش
در آینه بنمود مراتب به تمامش
1. سیّد ما بندهٔ جانی اوست
پیش او سلطان غلام است ای پسر