1 پادشاهی گر همی خواهی از او بندگی کن بندگی کن بندگی
1 ذرهای نیست که خورشید در او پیدا نیست قطرهای نیست درین بحر که او با ما نیست
1 وجود علم و عمل چون عطای حضرت اوست جزاء علم و عمل محض لطف و سنت اوست
1 در زمانی که با خدا باشیم پادشاهان گدای ما باشند
1 در محبت ودود باید بود حضرت مصطفا چنین فرمود
1 این همه رنگهای پر نیرنگ خم وحدت همه کند یکرنگ
1 بشنو ای یار من به صدق و نیاز خانهٔ دل برای او پرداز
1 رو به آب چشم ما خوشتر شده روی ما خوش بود از آن خوشتر شده
1 سه شنبه قصد می کن با حجامت به ریش از مرهمت مرهم همی نه
1 هر کس که نهد تاج سر ما بر سر فارغ شود از درد سر هر دو سرا