1 کردم از وی سؤال و گفت جواب خوش جوابی لطیف بود چو آب
1 معانی خوشی جانا بیان کن توجه میکنی باری چنان کن
1 از ازل تا ابد دمی باشد داند آن کس که همدمی باشد
1 کون جامع وجود انسان است این چنین کون شاه کرمان است
1 تا توانی دلی به دست آور این چنین حاصلی به دست آور
1 بگسسته کسی ز هر دو عالم بی شک چون ابروی یار خویش پیوسته خوش است
1 در آینه تمثال جمال رخ اوست دوری نبود که آینه دارد دوست
1 رب الارباب رب این مربوب است در مذهب ما محب و هم محبوب است
1 جسدت همچو جام و روحت راح راح می نوش در صباح و رواح
1 شیر مردی باید از خود رستهای وز دو عالم رخت خود بر بستهای