1 در حقیقت بنده و سیّد یکی است گر تو را شک هست ما را بی شکی است
1 در خرابات رند مستی دید می خمخانه را به او بخشید
1 در دو عالم یکی است عبداللّه باطناً آفتاب و ظاهر ماه
1 در دیدهٔ ما نظر کن ای شاه ای نور دو چشم نعمتاللّه
1 در ریاضت مراد خواهی یافت عاقبت آن گشاد خواهی یافت
1 در زمانی که با خدا باشیم پادشاهان گدای ما باشند
1 در سمرقند مانده ای تا چند خوش روان شو چو عارفان تا چند
1 در ظل آفتاب تو چرخی همی زنیم وز خدمت او مراد ما بندگی است
1 در فضای وجود و اوج شهود شاهبازم همی کند پرواز
1 در فنا رفت و در بقا آسود گر چه گفتند بود هیچ نبود