دیدهٔ ما چو از شاه نعمتالله ولی مفردات 133
1. دیدهٔ ما چو نور او بیند
هر چه بیند همه نکو بیند
1. دیدهٔ ما چو نور او بیند
هر چه بیند همه نکو بیند
1. ذاتی و چه ذات ، ذات موصوف من است
شک نیست که این ظهور موقوف من است
1. ذرهای نیست که خورشید در او پیدا نیست
قطرهای نیست درین بحر که او با ما نیست
1. راز با کاغذ و با خامه نمی یارم گفت
به دو روی و دو زبان راز نگوید عارف
1. رب الارباب رب این مربوب است
در مذهب ما محب و هم محبوب است
1. رب و مربوب خویش می جوید
نعمتاللّه سخن چنین گوید
1. رحمی به دلم کن ای برادر
عود دل من ز خود روا بگذر
1. رندی که حریف ماست دایم
افتاده مدام در شراب است
1. رو به آب چشم ما خوشتر شده
روی ما خوش بود از آن خوشتر شده
1. رو طاعت و خیر کن که دین است
دین تو و هم دیانت این است
1. ساغر ما بود تو را در خور
می صافی ز جام ما می خور
1. ستر است و ستایر و ستور است
بردار حجاب اگر چه نور است