1 چون من ز راه سلامت نمی رسم به سلامت مقیم کوی ملامت شدم به خیر و سلامت
1 آنها که نام خویش کریمی نهادهاند چیزی که گفتهاند همانا که دادهاند
1 ساغر ما بود تو را در خور می صافی ز جام ما می خور
1 سلب و ایجاب در نمی گنجد شیخ و محراب در نمی گنجد
1 مقصود من تویی چه کنم نعمت بهشت عمری است تا دلم به هوایت هوا بهشت
1 جان کهنم به عشق نو شد دل رفت و به عشق در گرو شد
1 مایی ما بر افتاد اویی او عیان شد او را به دیدهٔ او خوش بی حجاب دیدم
1 از بعد علی است یازده فرزندش بر جای رسول نعمت الله ولی است
1 تن فدا کن که در جهان سخن جان شود زنده چون بمیرد تن
1 گر بر افروزد آتش دردم عالمی سوخته شود در دم