1 چو خسرو از لب شیرین نمی برد کامی قیاس کن که به فرهاد کوه کن چه رسد
1 قطرهای بود باز بحری شد خانه ای بود باز شهری شد
1 مخلصانه به صدق بی اکراه خوش بگو لا اله الا اللّه
1 شمامه با شمایل راز می گفت حدیث عاشقی را باز می گفت
1 نان گندم نزد آدم خوش بود گر چه جو نزد خران خوشتر است
1 در سمرقند مانده ای تا چند خوش روان شو چو عارفان تا چند
1 ترازو گر نداری تو ، تو را زوره زند هر کس کسی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد
1 هر چه باشند ما همان باشیم هر چه پاشند ما همان پاشیم
1 در فضای وجود و اوج شهود شاهبازم همی کند پرواز
1 قول حسینی شنو راه مخالف مرو راست برو تا حجاز خصم عراقی مشو