به پنجشنبه مراد از شاه نعمتالله ولی مفردات 49
1. به پنجشنبه مراد خویش می خواه
ز هر بابی که خواهی از که و مه
1. به پنجشنبه مراد خویش می خواه
ز هر بابی که خواهی از که و مه
1. به رنگی شو که رنگی بر نتابد
سواد الوجه فی الدارین این است
1. به سایه روی منه رو به آفتاب آور
به آفتاب نشین و ز نور او بر خور
1. به قدر روزنه تابد به خانه نور قمر
اگر به مشرق و مغرب ضیاش نام بود
1. به قدر هر که آورد ایمان
نخورد غم چو ما بود شادان
1. به نور طلعت تو یافتم جمال تو را
به آفتاب توان دید آفتاب کجاست
1. به هر چه می نگرم نور طلعت شاه است
به هر طرف که روان می شوم همه راه است
1. به هر طرف که روان می شوید ملک شماست
اگر به جانب شروان روید اولی تر
1. به یکشنبه بنا آغاز می کن
وگر عزم سفر داری دوشنبه
1. به هر چه می نگرم نور طلعت شاه است
به هر طرف که روان می شوم همه راه است
1. بوالحسن عشق است وعقل آمد حسن
هر دو معنی گفتمت در یک سخن
1. بوهریره داشت انبانی ز نان
عشق را با نان و با انبان چه کار