به جان تو که جانانی از شاه نعمتالله ولی مفردات 37
1. به جان تو که جانانی ز جان محبوبتر آنی
سر من و آستان تو اگر خوانی و گر رانی
1. به جان تو که جانانی ز جان محبوبتر آنی
سر من و آستان تو اگر خوانی و گر رانی
1. بر سر کوی عاشقان بگذر
ور توانی ز خود روان بگذر
1. بر یمین و یسار و ارض و سما
جز خدا نیست یک زمان به خدا
1. بردیم ما نیاز به درگاه بی نیاز
بنواخت ساز ما به کرم لطف کارساز
1. به شنبه روز خوش باشد همه کار
ولیکن صید کردن از همه به
1. بشنو ای یار من به صدق و نیاز
خانهٔ دل برای او پرداز
1. بگسسته کسی ز هر دو عالم بی شک
چون ابروی یار خویش پیوسته خوش است
1. بندگی میکن که تا سلطان شوی
جان فدا میکن که تا جانان شوی
1. بندهٔ او باش و سلطان همه
جان او می باش و جانان همه
1. بندهٔ مخلص است و دولتخواه
بندهٔ بندگان حضرت شاه
1. به آدینه اگر یابی عروسی
بکن تزویج و داد خویش می ده
1. ببین انوار و آن اسرار دریاب
مؤثر را در این آثار دریاب