1 به سایه روی منه رو به آفتاب آور به آفتاب نشین و ز نور او بر خور
1 به قدر روزنه تابد به خانه نور قمر اگر به مشرق و مغرب ضیاش نام بود
1 به قدر هر که آورد ایمان نخورد غم چو ما بود شادان
1 به نور طلعت تو یافتم جمال تو را به آفتاب توان دید آفتاب کجاست
1 به هر چه می نگرم نور طلعت شاه است به هر طرف که روان می شوم همه راه است
1 به هر طرف که روان می شوید ملک شماست اگر به جانب شروان روید اولی تر
1 به یکشنبه بنا آغاز می کن وگر عزم سفر داری دوشنبه
1 به هر چه می نگرم نور طلعت شاه است به هر طرف که روان می شوم همه راه است
1 بوالحسن عشق است وعقل آمد حسن هر دو معنی گفتمت در یک سخن
1 بوهریره داشت انبانی ز نان عشق را با نان و با انبان چه کار