گرد اندوه من از شاه نعمتالله ولی مفردات 205
1. گرد اندوه من نمی گردم
بر من اندوه گرد می گردد
...
1. گرد اندوه من نمی گردم
بر من اندوه گرد می گردد
...
1. گرد بر گرد عاشقان می گرد
گر ما دایماً روان می گرد
...
1. گفتم که به نقل نار بهتر یا به
سیب ذقنش گفت که شفتالو به
...
1. گفتند گلابست بدیدیم گل آب است
هر چند گل آب است تو می گو که گلابست
...
1. گوهر ار جویی بیا دریا طلب
آن چنان درّی بیا از ما طلب
...
1. لاجرم تا ز عشق آگاهم
عین معشوق نعمتاللّهم
...
1. لب دلبر خوش است بوسیدن
خوش بود گر به ذوق دریابی
...
1. لیس فیه الدار غیره دیار
سخنی گفته ام چو آب زلال
...
1. ما بین دو عین راست از نون تا میم
بینی الفی کشیده بر صفحهٔ سیم
...
1. ما را به وجود خود نباشد بودی
گر زان که به ما بدی کجا می بودی
...
1. ما همه ذره ایم و او خورشید
ما چو جامیم و حضرتش جمشید
...
1. ما و ساقی نشسته مست خراب
خیز اگر عاشقی بیا دریاب
...