1 دل تو بارگاه الله است خلوت خاص نعمت الله است
2 دل مرنجان و دل به دست آور گر دلت زین حکایت آگاه است
1 بدان که حضرت اعلی نمی توان دانست ز ذات او به جز اسما نمی توان دانست
2 هر آنکه ممکن دانستن است دانستیم ولی حقیقت او را نمی توان دانست
1 عین ما این سخن چو با ما گفت قطره را جمع کرد و دریا گفت
2 سخن از عقل ما نمی گوئیم سخن از عقل پورسینا گفت
1 اعیان که نمودند به وجهی چه توان گفت موجود ز جودند به وجهی چه توان گفت
2 غیرند از آن وجه که غیرند نباشد گر عین وجودند به وجهی چه توان گفت
1 هست الله اسم اعظم ذات مع خلع نظر ز هر آیات
2 باز باشد چو اعتبار نماند اسم او ذات با جمیع صفات
1 ذات احدیت است این ذات بی اسم و صفت کجاست آیات
2 گفتم او را به شرط لاشئی یعنی مطلق از این حکایات
1 گفتم که عبارتی ز وحدت گویم به طریق استعارت
2 چون آتش عشق او برافروخت هم عقل بسوخت هم عبارت
1 هست اللّه اسم حضرت ذات مع قطع نظر ز هر آیات
2 باز باشد به اعتبار دگر اسم آن ذات با جمیع صفات
1 ذات احدیت است این ذات بی اسم و صفت کجاست آیات
2 گفتم او را به شرط لا شیی یعنی مطلق ازین حکایات
1 گفتم که عبارتی ز وحدت گویم به طریق استعارت
2 چون آتش عشق او برافروخت هم عقل بسوخت و هم عبارت