1 زبان دل و جان به فرمان اوست به اسمای ذاتی ثناخوان اوست
2 چو تعظیم مطلق به جا آوری مقید در آن ضمن هم آن اوست
1 بر همه صورتی مصور اوست بر همه نورها منور اوست
2 بندهٔ حضرت خداوند است پادشاه تمام کشور اوست
1 در حقیقت فاعل افعال اوست جمله افعال از آن وجهی نکوست
2 لطف او بر این و آن هادی بود هست ما را بس امید از لطف دوست
1 جام می از بهر می داریم دوست این و آن از عشق وی داریم دوست
2 دوست را در آینه بینیم ما آینه بی دوست کی داریم دوست
1 همه عالم جمال حضرت اوست او جمیل و جمال دارد دوست
2 هم محب خود است و هم محبوب عشق و معشوق و عاشق نیکوست
1 هر چیز که آن متاع دنیاست بیگانه ز ماست بشنو این راست
2 گر گندم دهر کاه گردد بر ما بجوی چو یار با ماست
1 جام و می را گر دو می گوئی رواست ور یکی خوانی بخوان کان قول ماست
2 از حباب و موج و دریا آب جو غیر آبی در نظر دیگر که است
1 یوسف گل پیرهن برهان ماست این چنین خوش گلستانی آن ماست
2 لاجرم هر بلبلی کامد بباغ او همی نالد که او جانان ماست
1 با محیط عشق او دریا بر ما شبنمی است چشمهٔ آبی چه باشد هفت دریا شبنمست
2 عارف دریادلی گر دم ز دریا می زند هفت دریای خوشی اما بر ما شبنمست
1 نقش عالم جز خیال یار نیست جز خیال عشق خود اظهار نیست
2 گر یکی بینی و گر خود صد هزار در حقیقت جز یکی اسمار نیست