1 از صفات خود اگر یابی فنا حضرت باقی تو را بخشد بقا
2 جز صفات او نیابی در نظر گر ببینی نور چشم ما به ما
1 به نور غیب روشن شد دل ما منوّر شد به نورش منزل ما
2 تجلّی کرد بر ما حضرت او چه خوش لطفی که آمد حاصل ما
1 هر نفس آئینه ای از غیب بنماید به ما گر نظر داری ببین آئینهٔ گیتی نما
2 این چنین علم شریفی می کنم تعلیم تو ذوق اگر خواهی قدم نه سوی درویشان ما
1 قلعهٔ دل خوشتر است از قلعهٔ این شهر ما لشکر همت بباید تا بگیرد ملک ها
2 قلعهٔ دل گر بگیری جاودان ایمن شوی همت ما اینچنین فرمان دهد بر پادشا
1 الهی انت غفار الخطایا غفور الذنب ستار الخفایا
2 کسانی کز درت برتافتند رو کدامین در طلب کردند آیا
1 سرّ محبوب خود مکن پیدا گر چه پیداست در همه اشیا
2 راز حق را بپوش از همه خلق این نصیحت قبول کن از ما
1 دعانی من الکرمان ثم دعانیا فان هواها مولع بهوانیا
2 ولا تذکرنی ماء ماهان انه بماهان بی فی الجسم ما کان هانیا
1 همه مستهلکند موج و حباب نظری کن به چشم ما در آب
2 عین آبیم و آب می جوئیم عین ما را به عین ما دریاب
1 ضاد و نقطه به همدگر دریاب معنی ضاد ای پسر دریاب
2 معنی نازکش به این کردیم گر تو دریافتی دگر دریاب
1 درّهٔ بیضا ز بحر ما طلب آنچنان گوهر ازین دریا طلب
2 عین ما جویی به عین ما بجو طالب و مطلوب را از ما طلب