1 یک هویت اول و آخر بود آن حقیقت باطن و ظاهر بود
2 ظاهر و باطن یکی گوید مدام در هویت هر که او ناظر بود
1 گوهر دُر یتیم از ما بجو زان که عین ما از این دریا بود
2 کون جامع جملهٔ اسما بود عین عین عین جد ما بود
1 بر علم قدر عظیم بود خوش بزرگی که او علیم بود
2 حکم حاکم به قدر استعداد بود ار حاکم حکیم بود
1 هرکه او از خدای ناترسد از من و تو دگر کجا ترسد
2 ترسم از ذات اوست تا دانی دلم از دیگری چرا ترسد
1 عقل و علمش به ذات او نرسد ور تو گوئی رسد مگو نرسد
2 تا ابد عاقل ار کند فکری حاصلش غیر گفتگو نرسد
1 صوفی با صفا وفا دارد لاجرم از وفا صفا دارد
2 اگر آسان بود تصوف او که در این ره امام ما دارد
1 هرکه او برخاک این درگه فتاد روی خود بر جنت المأوا نهاد
2 گر در آمد از در ما عارفی حق تعالی خوش دری بر وی گشاد
1 خشت عقل از قالبش بیرون فتاد خانهٔ عاقل نگر تا چون فتاد
2 عقل مجنون آمد و لیلی گریخت آنکه لیلی بود با مجنون فتاد
1 نعمت خود خدا به ما بخشید این چنین نعمتی خدا بخشید
2 دنیی و آخرت به ما می داد ترک کردیم خود به ما بخشید
1 خلعتی خوش خدا به ما بخشید خوش نوائی به بینوا بخشید
2 همه عالم به ما عطا فرمود پادشاهی به این گدا بخشید