1 نور او را به نور او بیند هر چه بیند همه نکو بیند
2 هم از او گوید و از او شنود نه چو احول یکی به دو بیند
1 خلق و حق را به همدگر بیند آفتاب است و در قمر بیند
2 نور حق را به نور حق نگرد نور خود را به نور خود بیند
1 نتواند که گوشه بگزیند یا به کنج خراب بنشیند
2 چه کند خلوتی چو در همه شبی نور محبوب خویش میبیند
1 همه عالم ز حضرتش موجود این چنین بوده است و خواهد بود
2 هر چه خواهی چو ما ازو می خواه تا بیابی ز حضرتش مقصود
1 بسط او از بسط آن سلطان بود در میان اهل دل چون جان بود
2 از نسیم لطف او گلزار ما همچو غنچه دایماً خندان بود
1 هر بلا کز حضرتش ما را بود آن بلا نبود که آن آلا بود
2 هر بلا کاید از او نبود بلا خوش بلائی از چنان بالا بود
1 کون جامع جامع اسما بود عین اول عین جد ما بود
2 گوهر درّ یتیم از ما بجو زان که عین ما ازین دریا بود
1 سرّ علم قدر عظیم بود خوش بزرگی که او علیم بود
2 حکم حاکم به قدر استعداد بود ار حاکم حکیم بود
1 مشهد آل مشهد روضهٔ رضوان بود این چنین خوش مشهدی در خطهٔ ماهان بود
2 نعمتاللّه را زیارت کن که تا یابی مراد زان که قبرش قبلهٔ حاجات انس و جان بود
1 ناظر و منظور آنجا کی بود بود و هم نابود آنجا کی بود
2 هفت دریا غرقه اند در بحر او بلکه اسم و رسم و دریا کی بود