1 عمر بی او اگر گذاری هیچ غیر او هر چه دوستداری هیچ
2 در پی دیگری اگر گردی به عدم میروی چه آری هیچ
1 عمر بی او اگر گذاری هیچ غیر او هرچه دوستداری هیچ
2 در پی دیگری اگر بروی به عدم می روی چه آری هیچ
1 روح او جان جملهٔ ارواح تن او اصل جملهٔ اشباح
2 خانه روشن به نور مصباح است روشن از نور او بود مصباح
1 خشت عقل از قالبش بیرون فتاد خانهٔ عاقل نگر تا چون فتاد
2 عقل مخمور آن دو لیلی گرفت وان که لیلی بود با مجنون فتاد
1 هر چه خواهی به قدر استعداد حضرت آن کریم خواهد داد
2 این عطایش به ما بود دایم خواه در مصر و خواه در بغداد
1 هر که او بر خاک این درگه فتاد روی خود در جنت المأوا نهاد
2 گر در آمد از در ما عارفی حق تعالی خوش دری بر وی گشاد
1 مطلوب خود است و طالب خود چه جای خیال نیک یا بد
2 موجود غرض بگو کدام است غیری او را چگونه یابد
1 صوفی باصفا وفا دارد لاجرم از وفا صفا دارد
2 امر آسان بود تصوف او گر درین ره امام ما دارد
1 هر که او با یزید یاری کرد هر چه کرد او خلاف یاری کرد
2 هر که گوید یزید بود عزیز شک ندارم به خویش خواری کرد
1 آتش غیرتش برافروزد غیر خود را به یک نفس سوزد
2 لیس فی الدار غیره دیار این سخن را به ما بیاموزد