1 هر که او از خدای ما ترسد از من و تو بگو کجا ترسد
2 ترسم از ذات اوست تا دانی دلم از دیگری کجا ترسد
1 عقل علمش به ذات او نرسد ور تو گویی رسد نگو نرسد
2 صوفی با صفا وفا دارد حاصلش غیر گفتگو نرسد
1 ماضی و مستقبلت گر حال شد دی و فردا سر به سر پامال شد
2 عمر صد ساله به نزد ما دمی است ای که گوئی عمر تو صد سال شد
1 ابر خوش دامنی به ما افشاند بر سر کوه برف را بنشاند
2 آفتابی بتافت و برف گداخت آنچنان برف ژرف هیچ نماند
1 عاقلی کی به عاشقان ماند آن سر کل کجا نهان ماند
2 هندویی کی بود چو ترک خوشی این چنین کی به آن چنان ماند
1 عاقلان گر چه بسی در سفته اند در همه بابی سخنها گفته اند
2 در سراشان همچنان خاشاک هست تا نپنداری که خانه رفته اند
1 مرغ زیرک بین که یاهو میزند روز و شب با او و کو کو می زند
2 ذهن تیر انداز ما بر هر نشان می شکافد مو و بر مو می زند
1 عقل نفی ما سوی اللّه می کند عشق ما اثبات اللّه می کند
2 لا و الا هر دو را در هم شکن کاین نصیحت نعمت اللّه می کند
1 صبری کنیم تا ستم او چه می کند با این دل شکسته غم او چه می کند
2 هر کس علاج درد دلی میکنند و ما دم در کشیده تا ستم او چه می کند
1 ظاهر و باطن ار چه ضد انند عارفان هر دو را یکی دانند
2 این دو اسم اند و ذات هر دو یکی به صفت آن یک دو گردانند