1 این لطف نگر که حق به موسی بنمود در صورت نار نور معنی بنمود
2 آئینهٔ اعیان چو وجود از وی یافت هر حسن که بود آن تجلی بنمود
1 اسرار سعادت نه به عادت زده ای وز گنج همه روزه زیادت زده ای
2 این چشم سیه سرخ بر ابرو که تو راست پیداست که از سر ارادت زده ای
1 در کتم عدم سریر شاهی داریم وان مملکت نامتناهی داریم
2 عالم همه داریم ولیکن چه کنیم چون گنج معارف الهی داریم
1 ملک و ملکوت و جسم و جانند به هم وین سیّد و بنده شه نشانند به هم
2 جامی ز حباب است و پر از آب حیات نیکو نظری کن که چو آنند به هم
1 صبح و سحر و بلبل و گلزار یکیست معشوقه و عشق و عاشق و یار یکیست
2 هرچند درون خانه را می نگرم خود دایره و نقطه و پرگار یکیست
1 معشوق یکی عشق یکی عاشق یک این هر دو یکی و در یکی نبود شک
2 یک ذات و صفات صد هزارش می دان یک صد باشد به اعتباری صد یک
1 گر چه زخمی رسیده است بر پایم من بی سر و پا به خدمتت می آیم
2 در راه تو از سر قدمی می سازم پایی چه بود که تا به پایی آیم
1 تا ما نظر از اهل نظر یافته ایم از سر وجود خود خبر یافته ایم
2 ما دُر یتیم را به دست آوردیم دریای محیط پرگهر یافته ایم
1 در مجلس ما به ترک می نتوان کرد با عقل بیان عشق وی نتوان کرد
2 چون اوست حقیقت وجود همه چیز ادراک وجود هیچ شی نتوان کرد
1 یک عالم از آب و گل بپرداخته اند خود را به میان آن در انداخته اند
2 خود می گویند و باز خود می شنوند از ما و شما بهانه بر ساخته اند