در هر آنی به ما از شاه نعمتالله ولی رباعی 85
1. در هر آنی به ما عطایی بخشد
شاهی جهان به هر گدایی بخشد
1. در هر آنی به ما عطایی بخشد
شاهی جهان به هر گدایی بخشد
1. گر زان که گدا نماند آن سلطان ماند
ور کفر نماند نزد ما ایمان ماند
1. هر چند که ظالمان همه جمع شوند
امید که یک ز یکدگر بر نخورند
1. بی اسم کسی درک مسما نکند
نام ار نبود تمیز اشیا نکند
1. یاری که چنان است خلیلش خوانند
چون مظهر اسماست جمیلش خوانند
1. این نقش خیال عالمش می خوانند
جانی دارد که آدمش می خوانند
1. گر دیدهٔ دیگری خیالش بیند
در دیدهٔ ما نور جمالش بیند
1. ای دوست حجاب ما ز ما خواهد بود
وین مایی ما حجاب ما خواهد بود
1. تا هستی ما به ما عیان خواهد بود
آن هستی او ز ما نهان خواهد بود
1. داند عالم اگر نکو اهل بود
کان علم که بی عمل بود سهل بود
1. وجدان تو با وجود چندان نبود
وین غنچهٔ وجدان تو خندان نبود
1. آن روز که کار وصل را ساز آید
این مرغ ازین قفس به پرواز آید