1 ناخورده شراب ذوق آن نتوان یافت آن ذوق معانی ز بیان نتوان یافت
2 این لذت عاشقی که ما یافته ایم از سفره و لوت عاقلان نتوان یافت
1 در آینه ای گر چه نماید غیرت غیر تو ز آینه زداید غیرت
2 در خانهٔ دل که خلوت حضرت تست غیرت نگذارد که درآید غیرت
1 عشق آمد و عقل رخت بربست و برفت آن عهد که بسته بود بشکست و برفت
2 چون دید که پادشه درآمد سرمست بیچاره غلام زود برجست و برفت
1 بی درد طریق حیدری نتوان یافت بی کفر ره قلندری نتوان یافت
2 بی رنج فنا گنج بقا نتوان دید در حضرت ما به سر ، سری نتوان یافت
1 خوش آینه ایست مظهر و ذات و صفات در وی غیری کجا نماید هیهات
2 هر ساغر می که ساقیم می بخشد جامیست جهان نما پر از آب حیات
1 از عالم کفر تا به دین یک نفس است وز منزل شک تا به یقین یک نفس است
2 این یک نفس عزیز را خوار مدار کاین حاصل عمر ما همین یک نفس است
1 صحبت با غیر اگر چه از بهر خداست چون غیر بود در آن میان عین خطاست
2 بگذر تو ز غیر و باش همصحبت او ور صحبت غیر بایدت عین خطاست
1 تا بر سر ما سایهٔ شاهنشه ماست کونین غلام و چاکر درگه ماست
2 گلزار بهشت و حور خاک ره ماست زیرا که برون کون منزلگه ماست
1 دریای محیط جرعهٔ ساغر ماست عالم به تمام گوشهٔ کشور ماست
2 ما از سر زلف خویش سودا زدهایم خوش سودایی که دائماً در سر ماست
1 میخانهٔ عشق او سرای دل ماست وان دُردی درد دل دوای دل ماست
2 عالم به تمام جمله اسمای اله پیدا شده است از برای دل ماست