ناخورده شراب از شاه نعمتالله ولی رباعی 61
1. ناخورده شراب ذوق آن نتوان یافت
آن ذوق معانی ز بیان نتوان یافت
1. ناخورده شراب ذوق آن نتوان یافت
آن ذوق معانی ز بیان نتوان یافت
1. در آینه ای گر چه نماید غیرت
غیر تو ز آینه زداید غیرت
1. عشق آمد و عقل رخت بربست و برفت
آن عهد که بسته بود بشکست و برفت
1. بی درد طریق حیدری نتوان یافت
بی کفر ره قلندری نتوان یافت
1. خوش آینه ایست مظهر و ذات و صفات
در وی غیری کجا نماید هیهات
1. از عالم کفر تا به دین یک نفس است
وز منزل شک تا به یقین یک نفس است
1. صحبت با غیر اگر چه از بهر خداست
چون غیر بود در آن میان عین خطاست
1. تا بر سر ما سایهٔ شاهنشه ماست
کونین غلام و چاکر درگه ماست
1. دریای محیط جرعهٔ ساغر ماست
عالم به تمام گوشهٔ کشور ماست
1. میخانهٔ عشق او سرای دل ماست
وان دُردی درد دل دوای دل ماست
1. دیدم رندی که سید رندان است
از هر دو جهان گذشته و رند آن است
1. آن عین که عین جملهٔ اعیان است
عینی است که آن حقیقت انسان است