1 همه نیکند هیچ خود بد نیست آنکه نیکو نباشد آن خود نیست
2 جز یکی نیست در همه عالم صد مگو ای عزیز من صد نیست
1 توحید تو پیش ما همه شرک و دوئی است اثبات یگانگی همه عین دوئیست
2 از وحدت و اتحاد بگذر که احد ایمن ز منی باشد و فارغ ز دوئیست
1 دیدم رندی که سید رندانست از هر دو جهان گذشته و رند آن است
2 در گنج بقاست گر چه در کنج فناست پیداست به ما و از جهان پنهانست
1 تخت دل من مسخر شاه منست شاهی به کمال شاه دلخواه منست
2 او سید من باشد و من بندهٔ او این سید و بنده نعمت الله منست
1 این هشت حرف نام آن شاه منست آن شاه که او مظهر الله منست
2 مجموع دویست و سی و یک بشمارش تا دریابی که نام دلخواه منست
1 این هفت فلک سیاره از آه منست عرش و ملک و ستاره همراه منست
2 این من نه منم جمله از او می گویم این گفتهٔ من تمام ز الله منست
1 میخانه تمام وقف یاران منست هر رند که هست جان جانان منست
2 درد دل بیقرار درمان من است وین دُردی درد دائما آن منست
1 درد تو ندیم دل شیدای منست ورد تو نهان و آشکارای منست
2 کفر سر زلف تو که جانم به فداش کفرش خوانند نور ایمان منست
1 این عین که عین جملهٔ اعیانست عینی است که آن حقیقت انسانست
2 در آینهٔ دیده ما بتوان دید اما چه کنم ز دیده ها پنهانست
1 باران عنایتش به ما بارانست باران چون نباردش به ما بار آن است
2 گوئی که منم یار تو ای سید من آری آری وظیفهٔ یار آن است