میخانه تمام وقف از شاه نعمتالله ولی رباعی 37
1. میخانه تمام وقف یاران منست
هر رند که هست جان جانان منست
1. میخانه تمام وقف یاران منست
هر رند که هست جان جانان منست
1. درد تو ندیم دل شیدای منست
ورد تو نهان و آشکارای منست
1. این عین که عین جملهٔ اعیانست
عینی است که آن حقیقت انسانست
1. باران عنایتش به ما بارانست
باران چون نباردش به ما بار آن است
1. دل همچو کبوتر است و شاهد باز است
تا ظن نبری که شیخ شاهد باز است
1. مخموری و میکده نجوئی حیف است
با ما سخن از ذوق نگوئی حیف است
1. او بر دل تو همه دری بگشاده است
در گوشهٔ دل گنج خوشی بنهاده است
1. یاری که دلش ز حال ما باخبر است
او را با ما همیشه حالی دگر است
1. مردود بود کسی که مردود وی است
مقتول بود کسی که مردود وی است
1. رب الارباب رب این مربوب است
وز حضرت احباب همه محبوب است
1. آئینهٔ حضرت الهی دل تو است
گنجینه و گنج پادشاهی دل تو است
1. گنجینه و گنج پادشاهی دل تو است
وان مظهر الطاف الهی دل تو است