1 دارنده چو ترکیب چنین خوب آراست باز از چه سبب فکندش اندر کم و کاست
2 گر خوب نیامد این صور عیب کراست ور خوب آمد شکستش بهر چراست
1 ترکیب طبایع ار نگشتی کم و کاست صورت بستی که طبع صورتگر ماست
2 پرورد و بکاست تا بدانند کسان کاین عالم را مصوری کامرواست
1 ای دل به طریق عاشقی راه یکی است در کشور عشق بنده و شاه یکیست
2 تا ترک دو رنگی نکنی در ره عشق واقف نشوی که نعمت الله یکیست
1 صبح و سحر و بلبل و گلزار یکیست معشوقه و عشق و عاشق و یار یکیست
2 هرچند درون خانه را می نگرم خود دایره و نقطه و پرگار یکیست
1 میخانهٔ عشق او سرای دل ماست وان دُردی درد دل دوای دل ماست
2 عالم به تمام و جمله اسمای اله پیدا شده است و از برای دل ماست
1 در مذهب ما محب و محبوب یکیست رغبت چه بود راغب و مرغوب یکیست
2 گویند مرا که عین او را بطلب چه جای طلب طالب و مطلوب یکیست
1 مائیم چنین تشنه و دریا با ماست اندر همه قطره محیطی پیداست
2 عشق آمد و بنشست به تخت دل ما چون او بنشست عقل از آنجا برخاست
1 ناخورده شراب مستیش چندان نیست وان مستی او ستودهٔ مستان نیست
2 مستی که نه از می بود او مخمور است دستش بگذار کو ازین دستان نیست
1 گر کشته شوم به تیغ عشقش غم نیست ور در هوسش مرده شوم ماتم نیست
2 گر جامهٔ خلق بر کشند از سر من تشریف خدائیم خدائی کم نیست
1 طاعت ز سر جهل به جز وسوسه نیست احکام وصول ذوق در مدرسه نیست
2 عارف نشوی به منطق و هندسه تو برهان و دلیل عشق در هندسه نیست