1 با حکمت ما نصیر طوسی چه بود با خرقهٔ ما کتان روسی چه بود
2 گوئی که به عقل می توان رفت این راه با دین محمدی مجوسی چه بود
1 بی آینه تمثال نماید هی هی بی مهر به شب ماه بر آید هی هی
2 سوزد سبحات وجه او دیدهٔ ما گر پردهٔ وجه برگشاید هی هی
1 صد جان به فدای دلبران خواهم کرد هرچیز که گفته دلبر آن خواهم کرد
2 عارف گوید که می به رندان می بخش فرمانبر اویم و چنان خواهم کرد
1 کفر چو منی گزاف و آسان نبود محکمتر از ایمان من ایمان نبود
2 در دهر چو من یکی و آن هم کافر پس در همه دهر یک مسلمان نبود
1 ما محرم راز حضرت سلطانیم احوال درون و هم برون می دانیم
2 منشی قضا هرچه نویسد مجمل بر لوح قدر مفصلش می خوانیم
1 عالم چو سرابست و نماید سر آب نقشی و خیالیست که بینند بخواب
2 در بحر محیط چشم ما را بنگر کان آب حیات را نموده به حباب
1 توحید تو پیش ما همه شرک و دوئی است اثبات یگانگی همه عین دوئیست
2 از وحدت و اتحاد بگذر که احد ایمن ز منی باشد و فارغ ز دوئیست
1 تا قدرت حق دری به عیسی بگشود وان ذات مطهرش به مریم بنمود
2 بگذشته هزار و هفتصد و چهل به تمام شاید که بسی سال دگر خواهد بود
1 با عقل حدیث عشق گویی هی هی در کتم عدم وجود جویی هی هی
2 جامی و شراب و عاشق و معشوقی یک دم به خود آ که خود تو اویی هی هی
1 در هر آنی مرا عطائی بخشید شاهی جهان بهر گدائی بخشید
2 گنجی که نهایتش خدا می داند سلطان به کرم به بینوائی بخشید