1 جوهر آبست و گوهرش دُر یتیم دریاب بیان ما که سریست عظیم
2 موج است و حباب نزد ما هر دو یکی بگذر ز دوئی یکی مسازش به دو نیم
1 در گلشن ما ناله بلبل چه خوشست نوشیدن مل به موسم گل چه خوشست
2 گوئی چه خوشست طاعت از بهر خدا می نوش ببین که خوردن مل چه خوشست
1 چون یوسف باد در چمن می آید بوئی ز زلیخا به یمن می آید
2 یعقوب دلم نعره زنان میگوید فریاد که بوی پیرهن می آید
1 صد جان به فدای دلبران خواهم کرد هر چیز که گفته دلبر آن خواهم کرد
2 عارف گوید که می به رندان می بخش فرمان برم و من آنچنان خواهم کرد
1 ما سوخته ایم و بارها سوخته ایم وین خرقهٔ پاره بارها دوخته ایم
2 هر شعله که ز آتش ز سر شوق جهد در ما گیرد از آنکه ما سوخته ایم
1 این عین که عین جملهٔ اعیانست عینی است که آن حقیقت انسانست
2 در آینهٔ دیده ما بتوان دید اما چه کنم ز دیده ها پنهانست
1 بواب از آن نشانده اند بر در او تا وا گردد هر که ندارد سر او
2 صد جان به جوی است نزد جانانهٔ ما جانی چه بود که باشد آن در خور او
1 بلبل و گل رونق بستان نبود بی جام شراب ذوق مستان نبود
2 گر نائی و نی به هم بسازند دمی آواز نی و رقص حریفان نبود
1 محبوب جمال خود به آدم بخشید سرّ حرمش به یار محرم بخشید
2 هر نقد که در خزانهٔ عالم بود سلطان به کرم به جود عالم بخشید
1 در دور قمر چو ماه پیدا شده ایم وز نور ظهور نیک بینا شده ایم
2 ما موج و حباب و قطره بودیم ولی جمع آمده ایم و جمله دریا شده ایم