ما را می کهنه از شاه نعمتالله ولی رباعی 289
1. ما را می کهنه باید و دیرینه
از روز ازل تا به ابد سیری نه
1. ما را می کهنه باید و دیرینه
از روز ازل تا به ابد سیری نه
1. حرص و حسد و بعض و ریا و کینه
اوصاف بشر طبیعت دیرینه
1. مستم ز خرابات ولی از می نه
نقلم همه نقل است و حریفم شی نه
1. اسرار سعادت نه به عادت زده ای
وز گنج همه روزه زیادت زده ای
1. گر معرفت نامتناهی یابی
درعین همه نور الهی یابی
1. گر زان که تو الطاف الهی یابی
وین بحر محیط ما کماهی یابی
1. یاری دارم یگانهٔ سرمستی
هستی که جز او نیست به عالم هستی
1. داماد بیاید و کند دامادی
غمها برود به ما رسد آن شادی
1. با آنکه تو اندر پی مقصود خودی
نه واجد غیری و نه موجودی خودی
1. گفتم که منم گفت حجابی داری
گفتم نه منم گفت خرابی داری
1. اللّه یکی صفات او بسیاری
وز هر صفتی به عاشقی بازاری
1. گفتم مستم گفت چنین پنداری
گفتم هشیار گفت تو نه هشیاری