واصل به خودم عین از شاه نعمتالله ولی رباعی 49
1. واصل به خودم عین وصالم اینست
بر حال خودم همیشه حالم این است
1. واصل به خودم عین وصالم اینست
بر حال خودم همیشه حالم این است
1. در دیدهٔ ما هر دو جهان آینه است
جانان چو نماینده و جان آینه است
1. نقشی به خیال بسته کاین علم منست
وان لذت او در این زبان و دهن است
1. در گلشن ما ناله بلبل چه خوشست
نوشیدن مل به موسم گل چه خوشست
1. ذات و صفت و فعل همه آن وی است
بود همهٔ خلق به فرمان وی است
1. عالم بر رندان به مثل جام می است
ساقی و حریف و جام می جمله وی است
1. در باغ خلافت نبی چار به است
وان چار به لطف او دُرر بار به است
1. دریاب و بیا که نازکانه سخنی است
دانستن این سخن برای چو منی است
1. این علم بدیع ما بیانی دگر است
وین جوهر علم ما ز کانی دگر است
1. گر یار غنا دهد غنا دوست تر است
ور فقر دهد فقر مرا دوست تر است
1. گم کردن و یافتن همه گردن تست
گر باطل و گر حق همه پروردن تست
1. ذاتی که به نزد ما نه فرد است و نه جفت
دُریست که اندرین سخن نتوان سفت