در کوی مغان مست از شاه نعمتالله ولی رباعی 253
1. در کوی مغان مست و خراب افتادیم
توبه بشکسته در شراب افتادیم
1. در کوی مغان مست و خراب افتادیم
توبه بشکسته در شراب افتادیم
1. در کوی خرابات خراب افتادیم
رندانه به ذوق در شراب افتادیم
1. مانندهٔ گرد ، گرد مأوا گردیم
تا خاک در خانهٔ او وا گردیم
1. در کتم عدم سریر شاهی داریم
وان مملکت نامتناهی داریم
1. یک جو غم ایام نداریم خوشیم
گر چاشت رسد شام نداریم خوشیم
1. توحید به توحید نکو می دانیم
خود را به خدا و او به او می دانیم
1. عمری است که زنده به حیات اویم
پوشیده به تشرف صفات اویم
1. از لوح وجود بخوان تو حافظ قرآن
وز لوح قدر باز بگیرش فرقان
1. مائیم ز خود وجود پرداختگان
و آتش به وجود خود در انداختگان
1. ای خواجه به جامهٔ کسان ناز مکن
بی حسن و کرشمه ناز آغاز مکن
1. در هر نفسی کسب کمالی می کن
بر لوح دلت نقش خیالی می کن
1. گفتم شاهم گفت که از دولت من
گفتم ماهم گفت که از طلعت من