جوهر آبست و گوهرش از شاه نعمتالله ولی رباعی 217
1. جوهر آبست و گوهرش دُر یتیم
دریاب بیان ما که سریست عظیم
1. جوهر آبست و گوهرش دُر یتیم
دریاب بیان ما که سریست عظیم
1. در کتم عدم سریر شاهی داریم
وان مملکت نامتناهی داریم
1. والله به خدا که ما خدا می دانیم
اسرار گدا و پادشا می دانیم
1. ما محرم راز حضرت سلطانیم
احوال درون و هم برون می دانیم
1. ما عادت خود بهانه جوئی نکنیم
جز راست روی و نیک خوئی نکنیم
1. در نهصد و نه من دو قران می بینم
از مهدی و دجال نشان می بینم
1. تا صورت او در آینه می بینم
معنی همه هر آینه می بینم
1. ما جمله حروف عالیاتیم مدام
پنهان ز همه به غیب ذاتیم مدام
1. ترکیب بدن که چار حرف است مدام
زان چار حروف نعمتاللّه شده نام
1. در عالم عشق منزلی ساختهام
سرمایه و سود جمله درباختهام
1. روبند به روی همچو مه بسته بتم
در پرده خوشی نشسته پیوسته بتم
1. دل در سر زلف دلستانش بستم
وز نرگش چشم پر خمارش مستم