تا با غم عشق او از شاه نعمتالله ولی رباعی 193
1. تا با غم عشق او هم آواز شدم
صد بار زیاده بر عدم باز شدم
1. تا با غم عشق او هم آواز شدم
صد بار زیاده بر عدم باز شدم
1. در کوی خرابات بسی کوشیدیم
تا جمله شراب میکده نوشیدیم
1. رفتم به خرابات و خراب افتادم
توبه بشکستم به شراب افتادم
1. جان و دل خود فدای جانان کردم
گفتم که مگر محرم جانان گردم
1. در کوی مغان مست و خراب افتادم
توبه بشکسته در شراب افتادم
1. در کوی خرابات خراب افتادیم
رندانه به ذوق در شراب افتادیم
1. در کنج فنا گنج بقا یافته ایم
در ملک عدم وجود را یافته ایم
1. تا ما نظر از اهل نظر یافته ایم
از سر وجود خود خبر یافته ایم
1. ما یافته ایم آنچه ما یافته ایم
گم کردهٔ خود را به خدا یافته ایم
1. در مجلس انس همدمی یافته ایم
در پردهٔ عشق محرمی یافته ایم
1. تا خانهٔ دل خلوت او ساخته ام
غیر از نظر خویش برانداخته ام
1. من در ره عشق جان و دل باخته ام
سر بر سر کوی دوست انداخته ام