فرزند عزیز قرةالعین از شاه نعمتالله ولی رباعی 169
1. فرزند عزیز قرةالعین پدر
بی ما به هوای خود برد عمر به سر
1. فرزند عزیز قرةالعین پدر
بی ما به هوای خود برد عمر به سر
1. ای یار بیار جام و کامی بردار
کامی ز لب جام مدامی بردار
1. مجنون و پریشان تو ام دستم گیر
خود می دانی آن تو ام دستم گیر
1. ننشین بنشین وز همه عالم برخیز
عالم چه بود ز بود عالم برخیز
1. حکمی از او محال باشد پرهیز
فرموده و امر کرده از وی مگریز
1. با ریش سفید میر رعناست هنوز
و اندر طلب دلبر زیباست هنوز
1. ممکن ز وجود هستی ای دارد و بس
نقشی ز خیال خویش می آرد و بس
1. ما عاشق و رندیم ز طامات مپرس
از ما به جز از حال خرابات مپرس
1. خوش علم شریفی است نکو می جویش
این علم وی است رو از او می جویش
1. رندانه بیا جام می صاف بنوش
ور درد بود نوش کن از غیر بپوش
1. بردار نقاب و می نگر آن رویش
دانی که نقاب چیست یعنی مویش
1. کو دل که بداند نفسی اسرارش
کو گوش که بشنود ز من گفتارش