گر قطره نماند از شاه نعمتالله ولی رباعی 157
1. گر قطره نماند آب باقی باشد
ور کوزه شکست بحر ساقی باشد
1. گر قطره نماند آب باقی باشد
ور کوزه شکست بحر ساقی باشد
1. ای دل بر او به پای جان باید شد
در خلوت او ز خود نهان باید شد
1. در ملک اگر شاه عراقی باشد
شک نیست که مال شاه باقی باشد
1. دانستن علم دین شریعت باشد
چون در عمل آوری طریقت باشد
1. سازنده اگرچه ساز نیکو سازد
اما بی ساز ساز چون بنوازد
1. بگذر ز تجمل و تکبر بگذار
رو کهنه بپوش و با قناعت به سر آر
1. میخانه ذوق در گشادیم دگر
لب بر لب جام می نهادیم دگر
1. ما توبه به جام می شکستیم دگر
با ساقی خویش عهد بستیم دگر
1. عمری به خیال تو گذاریم دگر
جان را به هوای تو سپاریم دگر
1. توحید دگر باشد و الحاد دگر
خود بنده دگر باشد و آزاد دگر
1. توحید دگر باشد و الحاد دگر
خود بنده دگر باشد و آزاد دگر
1. برخیز خوش و از سر عالم بگذر
وین جام به جم گذار وز جم بگذر