1 بی او ما را ظهور یارا نبود بی آئینه تمثال هویدا نبود
2 پیوسته چو صورت و تجلی به همند بی بودن ما ظهور او را نبود
1 بلبل و گل رونق بستان نبود بی جام شراب ذوق مستان نبود
2 گر نائی و نی به هم بسازند دمی آواز نی و رقص حریفان نبود
1 ممکن به خودیش بود و جودی نبود گنجی که ز حق بود به پنهان نبود
2 گر زان که نه او گوش و زبانی بخشد از خود ما را گفت و شنودی نبود
1 عینی که ظهور کرد اعیان نبود گنجی که ز حق بود به پنهان نبود
2 جانانه در آئینهٔ جان کرد نظر از ساده دلی آینه جانان نبود
1 تقوی که در او اسم الهی نبود یا مقتبس خبر از شاهی نبود
2 تقوی چنان از خللی خالی نیست شاید که کسی به آن مباهی نبود
1 آن یار فقیر این و آنش نبود سرمایهٔ سود و هم زیانش نبود
2 در کتم عدم مست و خراب افتاده او را خبر از نام و نشانش نبود
1 بر تخت ولایت آن ولی شاه بود خورشید محمد و علی ماه بود
2 نوری که از این هر دو نصیبی دارد میدان به یقین که نعمت الله بود
1 کفر چو منی گزاف و آسان نبود محکمتر از ایمان من ایمان نبود
2 در دهر چو من یکی و آن هم کافر پس در همه دهر یک مسلمان نبود
1 بر تخت ولایت آن ولی شاه بود باطن شمس است و ظاهرا ماه بود
2 نوری که از این هر دو نصیبی دارد روشن بنگر که نعمت الله بود
1 در بحر محیط هر که او غرق بود فارغ ز وجود غرب و وز شرق بود
2 آن کس که نشسته بر لب دریائی با غرقهٔ بحر ما بسی فرق بودم