1 شبخیز که راز او نگوید با او شب خیزی او سهل بود ای نیکو
2 بر خیز به شب راز بگو و بشنو مقصود ز شبخیزی ما را می گو
1 رفتم به خرابات و خراب افتادم توبه بشکستم به شراب افتادم
2 راهی بردم به چشمهٔ آب حیات تشنه به دم روان در آب افتادم
1 گر یار غنا دهد غنا دوست تر است ور فقر دهد فقر مرا دوست تر است
2 گر منع عطا کند من آن می خواهم ور زانکه عطا دهد مرا دوست تر است
1 من در ره عشق جان و دل باخته ام سر بر سر کوی دوست انداخته ام
2 خود را به خود و خدای خود را به خدا بشناخته ام چنان که بشناخته ام
1 ما توبه به جام می شکستیم دگر با ساقی خویش عهد بستیم دگر
2 رندانه حریف نعمت الله خودیم در کوی خرابات نشستیم دگر
1 دیدم رندی که سید رندان است از هر دو جهان گذشته و رند آن است
2 او گنج بقاست گر چه در کنج فناست پیداست به ما وز دو جهان پنهان است
1 گویی که توکل و رضایی دارم تسلیم و ریاضت و صفایی دارم
2 این جمله از آن تو مبارک بادت من در دو جهان یکی خدایی دارم
1 بلبل سخن از زبان گل می گوید مستست و حدیث گل و مل می گوید
2 دریاب رموز نعمت الله ولی جزویست ولی سخن ز کل می گوید
1 مجموع حروف یک الف می خوانش با اصل الف به نقطه ای می دانش
2 نی نی چو یکی نقطه بود اصل الف یک نقطه بگو معانی قرآنش
1 از عالم کفر تا به دین یک نفس است وز منزل شک تا به یقین یک نفس است
2 این یک نفس عزیز را خوار مدار کاین حاصل عمر ما همین یک نفس است