1 تا با تو توئی بود دوئی خواهد بود ای یار دوئی هم ز توئی خواهد بود
2 چون تو ز توئی وز دوئی وارستی در ملک یکی کجا دوئی خواهد بود
1 تا قدرت حق دری به عیسی بگشود وان ذات مطهرش به مریم بنمود
2 بگذشته هزار و هفتصد و چهل به تمام شاید که بسی سال دگر خواهد بود
1 این لطف نگر که حق به موسی بنمود در صورت نار نور معنی بنمود
2 آئینهٔ اعیان چو وجود از وی یافت هر حسن که بود آن تجلی بنمود
1 انسان خوشی محققی پیش آید صد دل به دمی ز دلبران برباید
2 آن نور دو چشم نعمت الله بود حق بیند و حق به مردمان بنماید
1 هستی یکیست آنکه هستی شاید این هستی تو به هیچ کاری ناید
2 رو نیست شو از هستی خود همچون ما کز هستی تو هیچ دری نگشاید
1 عینی به ظهور عین ها بنماید در هر عینی عین به ما بنماید
2 در جام جهان نما نماید به کمال در وی نظری کن که تو را بنماید
1 بلبل مست است و بوی گل می بوید دل داده به ما و دلبرش می جوید
2 این قول خوشی که تو ز سید شنوی بشنو بشنو که او ز او می گوید
1 بلبل سخن از زبان گل می گوید مستست و حدیث گل و مل می گوید
2 دریاب رموز نعمت الله ولی جزویست ولی سخن ز کل می گوید
1 چون یوسف باد در چمن می آید بوئی ز زلیخا سوی من می آید
2 یعقوب دلم نعره زنان می گوید فریاد که بوی پیرهن می آید
1 آن روز که کار وصل را ساز آید وین مرغ ازین قفس به پرواز آید
2 از شه چو صفیر ارجعی گوش کند پرواز کند به دست شه باز آید