بر خاک درش هر از شاه نعمتالله ولی رباعی 145
1. بر خاک درش هر که مقامی دارد
در هر دو جهان جاه تمامی دارد
1. بر خاک درش هر که مقامی دارد
در هر دو جهان جاه تمامی دارد
1. محبوب جمال خود به آدم بخشید
سرّ حرمش به یار محرم بخشید
1. بودش به کمال خویش بودم بخشید
لطفش به کرم شهد شهودم بخشید
1. در هر آنی مرا عطائی بخشید
شاهی جهان بهر گدائی بخشید
1. یک نقطه به ذات خود هویدا گردید
زان نقطه به دم دو نقطه پیدا گردید
1. هر آینهٔ که در نظر می گذرد
تمثال جمال او نظر می نگرد
1. صد جان به فدای دلبران خواهم کرد
هر چیز که گفته دلبر آن خواهم کرد
1. در مجلس ما که ترک می نتوان کرد
با عقل بیان عشق وی نتوان کرد
1. ای عقل بو که عشق خلاقی شد
عشق آمد و راه زهد زراقی شد
1. عالم همه پر ز نور سبحانی شد
در سطوت ذات او همه فانی شد
1. از جود وجود عشق لا شی ، شی شد
وز آب حیات جمله جانها حی شد
1. تا داروی دردم سبب درمان شد
پستیم بلندی شد و کفر ایمان شد