1 این اسم غنی و اول و آخر هم محض نسب است ای برادر فافهم
2 قدوس و سلام غیر نسبی می دان این قسم تو اسم ذات می دان فاعلم
1 تا مرکب عشق درمیان تاخته ام سر از سر دوش نفس انداخته ام
2 تا عارف خلوت دل و معروفم بشناخته ام چنان که بشناخته ام
1 در مذهب ما محب و محبوب یکیست رغبت چه بود راغب و مرغوب یکیست
2 گویند مرا که عین او را بطلب چه جای طلب طالب و مطلوب یکیست
1 آئینهٔ حضرت الهی دل تو است گنجینه و گنج پادشاهی دل تو است
2 دل بحر محیط است و در او دُر یتیم در صدفی چنین که خواهی دل توست
1 در ملک یگانگی دوئی را چه محل با حضرت او من و توئی را چه محل
2 آنجا که کلام شاه ترکستانست هندو و حدیث هندوئی را چه محل
1 در کوی خرابات خراب افتادیم رندانه به ذوق در شراب افتادیم
2 در بحر محیط کشت ای می راندیم کشتی بشکست و ما در آب افتادیم
1 تا خانهٔ دل خلوت او ساخته ام غیر از نظر خویش برانداخته ام
2 چون هرچه نظر می کنم او می بینم بشناخته ام چنان که بشناخته ام
1 گم کردن و یافتن همه گردن تست گر باطل و گر حق همه پروردن تست
2 گوئی صنم گم شده را یافته ام این یافتن تو عین گم کردن تست
1 این درد همیشه من دوا می بینم در قهر و جفا لطف و وفا می بینم
2 در صحن زمین به زیر نه سقف فلک در هر چه نظر کنم خدا می بینم
1 گفتم چه کنم که می گو چه کنم گفتم جویم گفت که می جو چه کنم
2 گفتا می رو چنانکه من می کارم گفتم آری اگر نَرویم چه کنم