1 طاعت ز سر جهل به جز وسوسه نیست احکام وصول ذوق در مدرسه نیست
2 عارف نشوی به منطق و هندسه تو برهان و دلیل عشق در هندسه نیست
1 در کوی مغان مست و خراب افتادم توبه بشکسته در شراب افتادم
2 سر بر در میخانه نهادم چه دگر رندانه به ذوق در شراب افتادم
1 خاک در میخانه مگر بیخته اند کاین گرد و غبار را بر انگیخته اند
2 یا ماه رخان خطهٔ ماهانند کز زلف عبیر در جهان ریخته اند
1 آب است که جان ما از او می یابد وز دیدن او نور بسی افزاید
2 هر سو که روان شود حیاتی بخشد هر نقش که او را بدهی برباید
1 در نهصد و نه من دو قران می بینم از مهدی و دجال نشان می بینم
2 دین نوع دگر گردد و اسلام دگر این سرّ نهان است عیان می بینم
1 تخت دل من مسخر شاه منست شاهی به کمال شاه دلخواه منست
2 او سید من باشد و من بندهٔ او این سید و بنده نعمت الله منست
1 مانندهٔ گرد ، گرد مأوا گردیم تا خاک در خانهٔ او وا گردیم
2 چون آب روان روی به دریا داریم دریا بودیم و باز دریا گردیم
1 رب الارباب رب این مربوب است وز حضرت احباب همه محبوب است
2 در صورت و معنیش نظر کن به تمام تا دریابی که طالب و مطلوبست
1 تا جان دارم به می خوری می کوشم در کوی مغان مدام می می نوشم
2 صد صومعه را به نیم حبه نخرم من دیر مغان به این بها نفروشم
1 از فقر به عالم معانی برسی از ترک به ذوق آن جهان برسی
2 گر ترک وجود ما سوی اللّه کنی چون خضر به آب زندگانی برسی