1 از تعیُن اسم اعظم رو نمود در حقیقت آن تعین اسم بود
2 بی تعین نه نشان و نام هم بی تعین نه می است و جام هم
3 وحدت دانش تعین گفته اند در این معنی به حکمت سفته اند
4 یک تعین اصل و باقی فرع او آن تعین در همه بنگر نکو
1 الف و میم و معرفت گفتیم گوهر معرفت نکو سفتیم
2 ساقی ما عنایتی فرمود می خمخانه را به ما پیمود
3 آنکه هم ناظر است و هم منظور نور چشم است و از نظر منظور
4 در همه آینه نموده جمال آینه روشنست خوش به کمال
1 گر بیابی عارفی صاحبدلی خدمت او کن که گردی مقبلی
2 خدمت صاحبدلان می کن به جان تا بیابی منصب اهل دلان
3 خدمت این طایفه مردانه کن جان فدای خدمت جانانه کن
4 سر بنه بر پای مردان خدا تا چو ما سرور شوی در دو سرا
1 ما خیالیم و در حقیقت او جز یکی در دو کون دیگر کو
2 انه ظاهر بنا فینا هو معنا و فانظروا معنی
3 نور چشم است در نظر پیداست نظری کن ببین که او با ماست
4 الف و میم عارف و معروف شده در لام معرفت مکشوف
1 ذکر حق ای یار من بسیار کن تا توانی کار خوش در کار کن
2 پاک باش و بی وضو یک دم مباش جز که با پاکان دمی همدم مباش
3 دور باش از مجلس نقش خیال صحبتی می دار با اهل کمال
4 یک سر موئی خلاف دین مکن ور کند شخصی تو اش تحسین مکن
1 اسم اعظم ذات و مجموع صفات خوش ظهوری کردهاند در کاینات
2 لفظ اللّه اسم اسم اعظم است صورت این اسم اعظم آدم است
3 اسم اعظم جامع اسما بود مظهر اسما همه اشیا بود
4 جملهٔ عالم طلسم و گنج اسم هر چه می بینیم گنج است و طلسم
1 عشق مجنون و خوبی لیلی گفته اند و شنیده ای خیلی
2 سخن عاشقان بیا بشنو شنو از من تو از خدا بشنو
3 خوش حبابی روان شده در جو عین دریا بجو و از ما جو
4 آب در برگ گل شده پنهان گل بگیر و گلاب زو بستان
1 گرفتار صورت چو گردد چنان خلافی به صورت نماید عیان
2 ز صورت گذر کن تو معنی طلب که یابی تو در ملک معنی طرب
3 هیولی یکی و به صورت هزار یکی را به صورت هزارش شمار
4 ز خلق خدا نیک آگاه شو بیا همدم نعمتاللّه شو
1 لی معاللّه حدیث خواجهٔ ماست آنکه عالم به نور خود آراست
2 گفت وقتی مرا شود حاصل که شوم تا به حضرتش واصل
3 نه نبی نه ملک بود یارش فهم فرما لطیف اسراش
4 خانه چون گشت خالی از اغیار لیس فی الدار غیره دیار
1 بیا با ما درین دریا به سر بر از اینجا دامنی خوش پر گهر بر
2 ز ما بشنو حبابی پر کن از آب حباب از آب و در وی آب دریاب
3 به معنی آب در صورت حباب است ببین در این و آن کان هر دو آبست
4 دمی در آفتاب و سایه بنگر در آن هم سایه را همسایه بنگر