1 ابتدا کردم به نام آن یکی در وجود آن یکی نبود شکی
2 یک وجود است و صفاتش بی شمار آن یکی در هر یکی خوش می شمار
3 چشم احول گر دو بیند تو مبین تو یکی می بین چو احول دو مبین
4 گر هزار آئینه دیدم ور یکی آن یکی را دیده ام در هر یکی
1 آفتابی در قمر پیدا شده فتنهٔ دور قمر در وا شده
2 چیست عالم صورت اسمای او صورت و معنی به هم باشد نکو
3 اسم او ذات و صفات او بود نام او یک نزد ما آن دو بود
4 معنی اسم و مسمی باز جو عارفی را گر بیابی راز گو
1 شخص و سایه دو نماید در نظر بگذر از سایه یکی را می نگر
2 مظهر و مظهر به نزد ما یکی است آب این امواج و این دریا یکیست
3 ز اعتبار ما و تو باشد دوئی همچو ما بگذر ز خود کان یک توئی
4 هر که او فانی شود باقی شود مدتی رندی کند ساقی شود
1 گرم باش و آتشی خوش برفروز خرقه و سجاده و هستی بسوز
2 صورت و معنی به این و آن گذار دنیی و عقبی به جسم و جان گذار
3 جام می بگذار و ساقی را طلب تا چو رندان مستی ای یابی عجب
4 بعد از آن مستی چو ما هشیار شو عارفانه بر سر بازار شو
1 جامع مجموع اسما آدم است لاجرم او روح جمله عالم است
2 عقل اول درهٔ بیضا بود صورت و معنی ز جد ما بود
3 آدمی معنی است عقل کل به نام جملهٔ عالم از او یابد نظام
4 حضرت مبدا چو او را آفرید مبدا مجموع عالم شد پدید
1 ابتدای سخن به نام یکی در دو عالم یک است و نیست شکی
2 جود او می دهد وجود به ما جام گیتی نما نمود به ما
3 دیدهٔ ما نکو شده روشن چشم عالم به نور او روشن
4 در همه نور او عیان دیدیم تو چنین بین که ما چنان دیدیم
1 بیا با ما درین دریا به سر بر از اینجا دامنی خوش پر گهر بر
2 ز ما بشنو حبابی پر کن از آب حباب از آب و در وی آب دریاب
3 به معنی آب در صورت حباب است ببین در این و آن کان هر دو آبست
4 دمی در آفتاب و سایه بنگر در آن هم سایه را همسایه بنگر
1 وجودی در همه عالم عیان است ولی از دیدهٔ مردم نهان است
2 به هر آئینه حسنی می نماند ز هر برجی به شکلی نو برآید
3 تو نقد گنج او در کنج عالم طلب این کنج و این گنجینه فافهم
4 حقیقت در دو عالم جز یکی نیست یکی هست و در آن مأوا شکی نیست
1 ز ذوق خود تو را آگاه کردم بهانه آفتاب و ماه کردم
2 دوئی بگذار تا باشی یگانه مراد ما یکی دیگر بهانه
3 درآ در حلقهٔ رندان سرمست تو را گر میل ذوق عارفانست
4 فنا شو تا بقا یابی ز باقی سبو می کش که یابی لطف ساقی
1 حمد آن حامدی که محمود است بخشش اوست هر چه موجود است
2 فرض عین است حمد حضرت او بر همه خلق خاصه بر من و تو
3 حمد او از کلام او گویم لاجرم حمد او نکو گویم
4 شکر شکر او چه شیرین است شکر گویم که شکّرم این است