1 صفت و ذات بین و اسم نگر گنج و گنجینه و طلسم نگر
2 در چنین بحر بیکرانه در آ نظری کن به عین ما در ما
3 جامی گیتی نما به دست آور مظهر حضرت خدا بنگر
4 نقطه اصل گر چه ما دانی هفت هیکل به ذوق برخوانی
1 ای وجود تو منبع انوار وی ضمیر تو مخزن اسرار
2 ای دل روشن تو چون مرآت مینماید به خلق ذات و صفات
3 دوش سرّی لطیف فرمودی ید بیضا تمام بنمودی
4 از کلام قدیم گفتی گو که خبر چون قدیم باشد او
1 تا نگیری دامن رهبر به دست کی ز گمراهی توانی بازرست
2 ره بیابان است و تو گمره کجا ره توانی برد ای مرد خدا
3 دیدهٔ تو بسته و راهی دراز بی دلیلی چون روی راه حجاز
4 رهروی کن در طریق نیستی شاید اندر هیچ منزل نایستی
1 جو چه جوئی بیا و دریا جو عین ما را به عین ما واجو
2 جامی از می ستان و خوش درکش ساقی مست گیر و خوش درکش
3 از اضافات و از نسب بگذر نور او را به نور او بنگر
4 غرق دریای بیکران مائیم گر چه موجیم عین دریائیم
1 تو منی من تو ام ، توئی بگذار بشنو از من تو هم دوئی بگذار
2 چیست نقش خیال ما و توئی همچو خوابیست این خیال دوئی
3 آفتابست و عالمش سایه سایه روشن به نور همسایه
4 عین اول یکیست تا دانی عین اول سزد اگر خوانی
1 چشم عالم روشن است از نور او ناظر او نیست جز منظور او
2 مینماید نور او در آینه نه به یک آئینه در هر آینه
3 دیدهٔ ما دیده نور او به او لاجرم بیند همه عالم نکو
4 خوش خیالی نقش بسته در نظر یک نظر در چشم مست ما نگر
1 درد دل از جان بودردا طلب دردمندی بایدت ما را طلب
2 درد باید درد باید درد درد مرد باید مرد باید مرد مرد
3 مرد اگر بی درد باشد مرد نیست هر که او مردی بود بی درد نیست
4 دُرد درد عشق می نوشم مدام دردمندم دردمندم والسلام
1 ده چیز نبی حق به امت فرمود علامت قیامت
2 اول دود از جهان برآید دنیا پس از آن بسی نپاید
3 آنگه دجال کور ناخوش پیدا گردد چو آب و آتش
4 دابه پس از آن پدید آید اما بسیار هم نپاید
1 یا حبیبی و قرة العینی انا عینک و عینک عینی
2 به حقیقت یکی بود بی شک در ظهور این دوئی نمود آن یک
3 احولست آنکه یک دو می بیند چون دو بیند یگانه ننشیند
4 صوت صادق بود صدا کاذب راز صادق مگوی با کاذب
1 شخص و سایه دو نماید در نظر بگذر از سایه یکی را می نگر
2 مظهر و مظهر به نزد ما یکی است آب این امواج و این دریا یکیست
3 ز اعتبار ما و تو باشد دوئی همچو ما بگذر ز خود کان یک توئی
4 هر که او فانی شود باقی شود مدتی رندی کند ساقی شود