9 اثر از مثنویات شاه نعمت‌الله ولی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات شاه نعمت‌الله ولی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار شاه نعمت‌الله ولی / مثنویات شاه نعمت‌الله ولی

مثنویات شاه نعمت‌الله ولی

1 مجمع البحرین اگر جوئی دلست جامع مجموع اگر گوئی دلست

2 دل بود خلوتسرای خاص او هرچه می خواهی بیا از دل بجو

3 اوسع است از عرش اعظم عرش دل چیست کرسی سدره ای از فرش دل

4 کنت کنزاً گنج اسمای وی است کنز دل می جو که آن جای وی است

1 گنج اسم اعظم از ذات و صفات آشکارا کرده اندر کائنات

2 هر کجا کنجی است گنجی در وی است کنج هر ویرانه بی گنجی کی است

3 معنی او گنج و صورت چون طلسم در چنین گنجی بود آن گنج اسم

4 جام می باشد حبابی پر ز آب نوش کن جامی که دریابی شراب

1 دو چه گوئی یکی نمی گنجد غیر او بی شکی نمی گنجد

2 بود و نابود را مجالی نیست وصل و هجران به جز خیالی نیست

3 علم توحید را بیان کردیم گنج اعیان به تو عیان کردیم

4 سخن اینجا در نمی گنجد گنج و ناگنج در نمی گنجد

1 خوش بگو ای یار بسم الله بگو هرچه می جوئی ز بسم الله بجو

2 اسم جامع جامع اسما بود صورت این اسم عین ما بود

3 در مقام جمع روشن شد چو شمع آنچه مخفی بود اندر جمع جمع

4 جلمهٔ اسما به اعیان رو نمود صد هزار اسما مسمی یک وجود

1 گر به هستی آئی اینجا نیستی کوش تا در راه هستی نیستی

2 نیستی و دم ز هستی می زنی از منی بگذر اگر یار منی

3 ملک توحید از دوئی بر هم مزن از دوئی در حضرت او دم مزن

4 اعتباری باشد این ما و توئی اعتباری خود ندارد این دوئی

1 در خرابات مغان رندانه رو خم می را نوش کن مستانه رو

2 در خرابات مغان رندی بجو حال سرمستی ما با او بگو

3 دردمندی جوی و درمان را طلب کفر را بگذار و ایمان را طلب

4 خوش درین دریای بی پایان در آ تا ببینی آبروی ما به ما

1 چشم اهل مراقبت باید که نظر را به غیر نگشاید

2 آینه صدهزار اگر شمرد در همه آینه یکی نگرد

3 خواه تنها و خواه با تنها چون بود با خدا بود همه جا

4 گوشهٔ چشم سوی او دارد نقش او در خیال بنگارد

1 گوهر ار جوئی در این دریا بجو سر آن درّ یتیم از ما بجو

2 نقد گنج کنت کنزاً را طلب هر چه می‌ خواهی بیا از ما طلب

3 ساقی مستیم و جام می به دست می خورند از جام ما رندان مست

4 ملک میخانه سبیل ما بود آید اینجا هر که او ز اینجا بود

1 در چنان ملکی ملک باشد چنین آن ملک را در چنین ملکی ببین

2 والی است و من ولی می خوانمش مالک ملک ولایت دانمش

3 بندهٔ او سید هر دو سرا چاکرش بر کل عالم پادشاه

4 ذره و خورشید از او دارند نور ور نمی بینی چنین ای کور ، دور

1 دیدیم وجود جز یکی نیست در بودن آن یکی شکی نیست

2 عالم همه سایهٔ وجودند بی ‌جود وجود خود نبودند

3 در سایه وجود می‌ توان دید بیناست کسی که آنچنان دید

4 عالم همه جام و جام می ‌می عینی به ظهور شد من و وی

آثار شاه نعمت‌الله ولی

9 اثر از مثنویات شاه نعمت‌الله ولی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات شاه نعمت‌الله ولی شعر مورد نظر پیدا کنید.