1 اولا توحید کلی آن اوست کل کلیّات در فرمان اوست
2 آنگهی ابلاغ جامع یافته در همه مصنوع صانع یافته
3 کون جامع مظهر ذات صفات سایهٔ حق آفتاب کائنات
4 وجهی از امکان و وجهی از وجوب در شهادت آمد ازغیب الغیوب
1 چشم اهل مراقبت باید که نظر را به غیر نگشاید
2 آینه صدهزار اگر شمرد در همه آینه یکی نگرد
3 خواه تنها و خواه با تنها چون بود با خدا بود همه جا
4 گوشهٔ چشم سوی او دارد نقش او در خیال بنگارد
1 گنج اسم اعظم از ذات و صفات آشکارا کرده اندر کائنات
2 هر کجا کنجی است گنجی در وی است کنج هر ویرانه بی گنجی کی است
3 معنی او گنج و صورت چون طلسم در چنین گنجی بود آن گنج اسم
4 جام می باشد حبابی پر ز آب نوش کن جامی که دریابی شراب
1 گوهر ار جوئی در این دریا بجو سر آن درّ یتیم از ما بجو
2 نقد گنج کنت کنزاً را طلب هر چه می خواهی بیا از ما طلب
3 ساقی مستیم و جام می به دست می خورند از جام ما رندان مست
4 ملک میخانه سبیل ما بود آید اینجا هر که او ز اینجا بود
1 در صدف گوهری نهان گشته آن نهان بر همه عیان گشته
2 صدف و گوهریم و دریا هم نظری کن به عین ما فافهم
3 صدف ما اگر چنان باشد درج درّ یتیم آن باشد
4 صدف و گوهرش به هم می بین نظری کن به چشم ما بنشین
1 ای وجود تو منبع انوار وی ضمیر تو مخزن اسرار
2 ای دل روشن تو چون مرآت مینماید به خلق ذات و صفات
3 دوش سرّی لطیف فرمودی ید بیضا تمام بنمودی
4 از کلام قدیم گفتی گو که خبر چون قدیم باشد او
1 در هر آن پیرهن که خواهی مرد خواه کرباس گیر و خواهی برد
2 هم در آن پیرهن شوی محشور در ما صبیح دیده ام مسطور
3 آنکه گوید که پیرهن این است گو بگو ظاهر سخن این است
4 ور بگوید که پیرهن بدن است یوسفی در درون پیرهن است
1 چار نور آمد مرا در پیش راه نور سرخ و زرد و اسفید و سیاه
2 چون من از هر چار برتر بر شدم در دو عالم عین یک دلبر شدم
1 ده چیز نبی حق به امت فرمود علامت قیامت
2 اول دود از جهان برآید دنیا پس از آن بسی نپاید
3 آنگه دجال کور ناخوش پیدا گردد چو آب و آتش
4 دابه پس از آن پدید آید اما بسیار هم نپاید
1 دیدیم وجود جز یکی نیست در بودن آن یکی شکی نیست
2 عالم همه سایهٔ وجودند بی جود وجود خود نبودند
3 در سایه وجود می توان دید بیناست کسی که آنچنان دید
4 عالم همه جام و جام می می عینی به ظهور شد من و وی