1 جو چه جوئی بیا و دریا جو عین ما را به عین ما واجو
2 جامی از می ستان و خوش درکش ساقی مست گیر و خوش درکش
3 از اضافات و از نسب بگذر نور او را به نور او بنگر
4 غرق دریای بیکران مائیم گر چه موجیم عین دریائیم
1 صفت و ذات بین و اسم نگر گنج و گنجینه و طلسم نگر
2 در چنین بحر بیکرانه در آ نظری کن به عین ما در ما
3 جامی گیتی نما به دست آور مظهر حضرت خدا بنگر
4 نقطه اصل گر چه ما دانی هفت هیکل به ذوق برخوانی
1 الف و میم و معرفت گفتیم گوهر معرفت نکو سفتیم
2 ساقی ما عنایتی فرمود می خمخانه را به ما پیمود
3 آنکه هم ناظر است و هم منظور نور چشم است و از نظر منظور
4 در همه آینه نموده جمال آینه روشنست خوش به کمال
1 سخن عارفان به جان بشنو این چنین گفتم آن چنان بشنو
2 بگذر از کثرت وز وحدت هم بیش و کم را چه می کنی فافهم
3 گر تو فانی شوی بقا یابی خود ازین بی خودی خدا یابی
4 در سراپردهٔ حدوث و قدم خوش بود گر نهی قدم به قدم
1 دو چه گوئی یکی نمی گنجد غیر او بی شکی نمی گنجد
2 بود و نابود را مجالی نیست وصل و هجران به جز خیالی نیست
3 علم توحید را بیان کردیم گنج اعیان به تو عیان کردیم
4 سخن اینجا در نمی گنجد گنج و ناگنج در نمی گنجد
1 عارفانه چو مومن آگاه خوش بگو لا اله الا الله
2 حکم اسلام را به پا می دار سر موئی از آن فرو مگذار
3 در طریقت رفیق یاران باش سر خود زیر پای ایشان باش
4 در حقیقت محققی می جو وحده لاشریک له می گو
1 ذکر حق ای یار من بسیار کن تا توانی کار خوش در کار کن
2 پاک باش و بی وضو یک دم مباش جز که با پاکان دمی همدم مباش
3 دور باش از مجلس نقش خیال صحبتی می دار با اهل کمال
4 یک سر موئی خلاف دین مکن ور کند شخصی تو اش تحسین مکن
1 تا نگیری دامن رهبر به دست کی ز گمراهی توانی بازرست
2 ره بیابان است و تو گمره کجا ره توانی برد ای مرد خدا
3 دیدهٔ تو بسته و راهی دراز بی دلیلی چون روی راه حجاز
4 رهروی کن در طریق نیستی شاید اندر هیچ منزل نایستی
1 ای که می پرسی ز ما و حال ما نعمت الله نامم آمد از خدا
2 سید درویش و حق را بنده ام مرده ام از جان به جانان زنده ام
3 من نیم مهدی ولی هادی منم رهنمای خلق در وادی منم
4 مصطفی را بنده ام حق را غلام پیشوای با سلامت والسلام
1 بشنو اسماء الهی یادگیر زان که هم واحد بود او هم کثیر
2 ما صفات و ذات اسما خوانده ایم اسم را عین مسمی خوانده ایم
3 اسم اسمست اینکه می خوانیش اسم کی چنین خوانی اگر دانیش اسم
4 در مقام جمع روشن شد چو شمع آنچه مخفی بود اندر جمع جمع