من ولایت در ولایت از شاه نعمتالله ولی مثنوی 13
1. من ولایت در ولایت دیده ام
خوش ولی ای در ولایت دیده ام
...
1. من ولایت در ولایت دیده ام
خوش ولی ای در ولایت دیده ام
...
1. با تو گویم نکته ای در نقطه ای
وصف نقطه می کنم در نکته ای
...
1. روح اعظم صورت اسم اله
پرده دار حضرت آن پادشاه
...
1. گر تو را دردیست رو درمان بجو
ور تو را سرّیست با مرشد بگو
...
1. گر به هستی آئی اینجا نیستی
کوش تا در راه هستی نیستی
...
1. یارم اگر ز سرش نقابی بسته
بگشوده دو زلف و خوش حجابی بسته
...
1. مظهر اعیان ما ارواح ما
مظهر ارواح ما اشباح ما
...
1. عین ما از حب ذاتی فیض یافت
لاجرم از علم سوی عین یافت
...
1. هر یک از اسمای حق در علم او
صورتی دارد که باشد عین تو
...
1. هر نفس جامی به رندی می دهند
هر دمی بزمی به جائی می نهند
...
1. از تعیُن اسم اعظم رو نمود
در حقیقت آن تعین اسم بود
...
1. چیست انسان دیدهٔ بینا بود
جامع مجموعهٔ اسماء بود
...