1 در این صورت بیا معنی طلب کن بیان این سخن یعنی طلب کن
2 به هر صورت که بنماید جمالش جمالش بین و آن صورت خیالش
3 گذر کن بر سر بازار جنّت که او بنمایدت معنی به صورت
4 به هر صورت تو را حسنی نماید از آن صورت تو را معنی فزاید
1 همه عالم حجاب و عین حجاب غیر او نیست این سخن دریاب
2 دفتر کاینات می خوانم معنیش حرف حرف می دانم
3 شانه را گر هزار دندانه است یک حقیقت هویت آن است
4 گر بگویم هزار یک سخنست یوسفی را هزار پیرهن است
1 دیدیم خیال موج و دریا نقشی است بر آب دیدهٔ ما
2 بر پردهٔ چشم ما سوی اللّه نقشی است خیال بسته واللّه
3 نقاش نگر که نقش بسته با نقش خوشش خوشی نشسته
4 یک عین بود بسی مظاهر عینی به مظاهر است ظاهر
1 مظهر اعیان ما ارواح ما مظهر ارواح ما اشباح ما
2 ظل اعیانند ارواح همه ظل ارواحند اشباح همه
3 باز اعیان ظل اسماء حقند باز اسماء ظل ذات مطلقند
4 ذات او در اسم پیدا آمده اسم در اعیان هویدا آمده
1 حمد آن حامدی که محمود است بخشش اوست هر چه موجود است
2 فرض عین است حمد حضرت او بر همه خلق خاصه بر من و تو
3 حمد او از کلام او گویم لاجرم حمد او نکو گویم
4 شکر شکر او چه شیرین است شکر گویم که شکّرم این است
1 گرم باش و آتشی خوش برفروز خرقه و سجاده و هستی بسوز
2 صورت و معنی به این و آن گذار دنیی و عقبی به جسم و جان گذار
3 جام می بگذار و ساقی را طلب تا چو رندان مستی ای یابی عجب
4 بعد از آن مستی چو ما هشیار شو عارفانه بر سر بازار شو
1 عین ما مانَد حبابی پر ز آب گر چه خالی می نماید این حباب
2 بر تو می خوانم ازین بیتی هزار یاد می گیرش ز من این یادگار
1 ابتدا کردم به نام آن یکی در وجود آن یکی نبود شکی
2 یک وجود است و صفاتش بی شمار آن یکی در هر یکی خوش می شمار
3 چشم احول گر دو بیند تو مبین تو یکی می بین چو احول دو مبین
4 گر هزار آئینه دیدم ور یکی آن یکی را دیده ام در هر یکی
1 عاشق سرمست با جانانه ای همنشین بودند در یک خانه ای
2 نازکی باریک بینی خوش لقا حلقه ای زد بر در خلوتسرا
3 گفت عاشق کیست بر در وقت شام گفت هستم بنده باریکک به نام
4 گفت اگر موئی نگنجی در میان جان و جانانست و جانانست و جان
1 یک حقیقت در دو مظهر رو نمود دو نمود اما حقیقت دو نبود
2 یک وجود است و کمالاتش بسی سر این نکته نداند هر کسی
3 معنیت معشوق و صورت عاشق است ور به گردانی سخن هم صادق است
4 گر بگوئی جام و می هر دو یکیست در حقیقت حق بود آن بی شکیست