من ترک می و صحبت از شاه نعمتالله ولی غزل 1110
1. من ترک می و صحبت رندان نتوانم
یک لحظه جدائی ز حریفان نتوانم
...
1. من ترک می و صحبت رندان نتوانم
یک لحظه جدائی ز حریفان نتوانم
...
1. درد دل آمد که درمانت منم
سوز جان آمد که جانانت منم
...
1. غم مخور یارا که غمخوارت منم
این جهان و آن جهان یارت منم
...
1. دولت وصل یار میبینم
کام دل در کنار میبینم
...
1. به عشق چشم بیمارت دلم بیمار میبینم
ولی از نوش سیراب لبت تیمار میبینم
...
1. نقش عالم خیال می بینم
در خیال آن جمال می بینم
...
1. یار خود را به ناز می بینم
جان خود را نیاز می بینم
...
1. نظری می کنم و وجه خدا می بینم
روی آن دلبر بی روی و ریا می بینم
...
1. چشم مستت به خواب میبینم
لعبتی بینقاب میبینم
...
1. خیال روی تو دائم به خواب می بینم
مدام لعل لبت در شراب می بینم
...
1. هر چه بینم به نور او بینم
گل وصلش به دست او چینم
...
1. ای عاشقان ای عاشقان من پیر را برنا کنم
ای تشنگان ای تشنگان من قطره را دریا کنم
...